این عصر از نظر تاریخی سال های دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ را در بر میگیرد. ویژگی های عصر اول چنین بود که روی مشکلات محیطی خارجی مانند آلودگی هوا و… تمرکز کرده بود. همچنین صنایعی مانند خودروسازی، نفت و کشاورزی بیشتر مورد بحث بود. در این مرحله بود که ارزش های محیطی و اجتماعی وارد کسب و کار شد. رویکرد حل مشکل معمولاً یک راه حل پایانی بود هر چند که خود راه حل ممکن بود به افزایش هزینه منجر گردد. مثلاً بهینهسازی سوخت در خودرو توسط قوانین الزامی شد. در نتیجه قیمت خودروها نیز افزایش یافت.
۲-۱-۱۴-۲-عصر دوم (بازاریابی سبز محیطی)
این مرحله از اواخر دهه ۸۰ آغاز گردید و مفاهیمی نوین مانند فناوری پاک، پایداری، مصرف کننده سبز و مزیت رقابتی پدیدار شدند. به عنوان مثال فناوری پاک شامل طراحی مبتکرانه محصولات جدید و سیستم تولیدی بود به طوری که ضایعات و آلودگی در مرحله طراحی حذف گردند. مصرف کنندگان سبز در این عصر کسانی بودند که نمیخواستند کالایی مصرف کنند که:
سلامتی مصرف کنندگان یا دیگران را به خطر اندازد؛
هنگام تولید، استفاده یا تجزیه آن به محیط خسارت وارد شود؛
ضایعات غیر ضروری زیادی از طریق بستهبندی وارد محیط کند؛
برای حیوانات مضر باشد؛
تأثیر منفی روی سایر کشورها داشته باشد.
از طریق مزیت رقابتی نیز شرکت میتوانست در موضع بهتری فعالیت کند. اگر تعداد زیادی مصرف کننده نگران محیط بودند شرکت ها میتوانستند با سازگاری محصولات خود با محیط از دیگر شرکت ها متمایز شوند. بنابرین این رویکرد یک رابطه برد ـ برد بود که باعث میشد هم مصرف کننده به رفاه و نیاز خود برسد و هم شرکت از طریق فعالیت های مناسب ضایعات و در نتیجه هزینه های خود را کاهش دهد. (صبوری،۱۳۸۹،ص ص۶-۴)
تفاوت بارز بین عصر اول و دوم در این بود که عصر اول معمولاً روی صنایعی متمرکز میشد که تأثیر مستقیم روی محیط داشتند. اما بازاریابی محیطی تمامی روش های تولیدی و خدماتی را نیز شامل میشود از جمله توریسم و…. بر اساس بازاریابی محیطی، کسب و کارها فقط یک زنجیره ارزش که داده ها را به ستادههای بازار تبدیل میکنند نیستند؛ بلکه سیستمی با ستادههای غیر بازاری مانند ضایعات و آلودگی هستند. بدین معنی که عصر نگرش کل گرایی و سیستمی را تقویت میکرد که به تقویت نگرش های جهانی نسبت به محیط منجر شده است. مانند توجهات خاص به لایه ازون، گرم شدن کره زمین.(Peattie,2001,p135)
۲-۱-۱۴-۳- به سوی عصر سوم (بازاریابی سبز پایدار)
همزمان با تقاضاهای فراوان مردم و بالارفتن انتظارات آن ها و سختگیری دولت ها، دیگر عصر دوم قادر به پاسخگویی نبود. مباحثی مثل توسعه پایدار در حیطه اقتصاد تأثیر بسزایی روی علم بازاریابی گذاشت و عصر سوم را به سوی بازاریابی سبز پایدار پیش برد.
چالشهای بارز این عصر عبارت است از: آیندهنگری، عدالت، برابری و تأکید بر نیازها. آیندهنگری معتقد است بازاریابی سعی دارد به رضایت مشتریان و سودآوری سرمایه گذاران منجر باشد. همچنین دو عصر قبلی بازاریابی فقط بر نیاز مصرف کنندگان کنونی تأکید داشتند در حالی که طبق رویکرد بازاریابی سبز پایدار باید نیاز نسل های بعدی را نیز ملاحظه کرد، بنابرین، اگر سیستم تولید و مصرف امروز ناپایدار باشد قدرت انتخاب نسل بعد از او گرفته خواهد شد. عدالت و برابری نیز تأکید دارد که هزینه ها و منافع در کشورهای توسعه یافته یکسان نیست (صبوری،۱۳۸۹،ص ص۶-۴)
۲-۱-۱۵- سطوح بازاریابی سبز
می توان برای فعالیت های بازاریابی سبز سه سطح را در نظر گرفت: سطح استراتژیک، شبه استراتژیک و تاکتیکی.
در سطح سبزسازی استراتژیک، مدیریت مالی تصمیم هایی درباره تجمیع موضوعات محیطی و هدف های یک شرکت با سیستم های بزرگ و کوچک سازمانی میگیرد. در این سطح تغییرات بنیادی استراتژیک در فلسفه شرکت به وجود میآید، به عنوان مثال یک شرکت استرالیایی همه فرایندهای ماشین شویی را در یک چرخه بسته سیستم بازیافت آب طراحی کردهاست.
سبزسازی شبه استراتژیک، ویژگی های استراتژی های سازمانی برای تجمیع موضوعات محیطی با استراتژی بازاریابی و با تصمیم های مدیریتی که به سمت رسیدن به یک مزیت رقابتی در بازارها گرایش یافته اند، است. در این سطح شاهد تغییرات در روش سازمان های تجاری هستیم. به عنوان مثال برخی هتل ها برای کاهش مصرف آب از میهمانان خود درخواست میکنند که حوله های استفاده شده را برای شستشو در کف حمام یا وان قرار دهند.
در سبزسازی تاکتیکی فعالیت های وظیفه ای سبز میشوند. برای مثال در ایام خشکسالی مسئولین امور آب، شعارهایی برای مصرف بهینه و صرفه جویی به کار میبرند.
سطح تاکتیکی دارای ویژگی هایی با تصمیم های وظیفه ای (مدیران بازاریابی یا تولید) میباشد. این سطح به سمت رسیدن به هدف های مخصوص با استراتژی های هدایت شده با سازوکار مالی گرایش داده شده است (ماندگاری،۱۳۹۱،ص۹)
۲-۱-۱۶- تقسیم بندی بازار سبز
شواهد نشان میدهد در ایران نیز نگرانی مردم در رابطه با مسائل و مشکلات محیط زیستی افزایش یافته و بخش های بازار سبز در بین مصرف کنندگان پدید آمده است.( ضیایی، ۱۳۹۲، ص ۴۵)
فولر[۳۱] در کتاب خود درصد مصرف کنندگان سبز را به صورت زیر توصیف کردهاست:
۲-۱-۱۶-۱- سبزهای خالص واقعی[۳۲] (۱۲%)
-رهبران جنبش سبز بوده و درسطح وسیعی از فعالیت های طرفدار محیط زیست شرکت میکنند.
– جایگاه اقتصادی-اجتماعی بالایی دارند. ( مانند تحصیلات، درآمد، سطح شغلی)
– کمک مالی برای مسائل زیست محیطی و تعامل با سیاستمداران.
-طرفدارانی متعهد و سخت کوش هستند و از محصولاتی که توسط شرکت های دوستدار محیط زیست ساخته نشده اند دوری میکنند.(همان منبع)
۲-۱-۱۶-۲- سبزهای پشتیبان[۳۳] (۶%)
– شبیه به سبز های خالص واقعی هستند با این تفاوت که در مقایسه با گروه قبل فعالیت سیاسی کمتری دارند.
-آماده برای پرداخت مقداری از پول خود برای محصولات دوستدار محیط زیست هستند.
– به طور کلی جوان هستند و ترجیح میدهند کالای سبز را رد و بدل کنند و دوست ندارند سبک زندگی خود را عوض کنند.
– جایگاه اقتصادی- اجتماعی بالایی دارند. (همان منبع)
۲-۱-۱۶-۳-جوانه ها[۳۴] (۳۷%)
– این گروه میتواند به عنوان تغذیه کننده بخش سبز های خالص و سبزهای پشتیبان باشد. این افراد قادر به خرید محصولات سبز هستند ولی ترجیح نمی دهند که این محصولات را خریداری کنند مگر آنکه تحت تأثیر بازاریابی قرار بگیرند.
– اعتقاد دارند که مسائل زیست محیطی تنها در تئوری مطرح بوده و در عمل وجود ندارد.
– جایگاه اقتصادی- اجتماعی خوبی دارند.
– این افراد در میانه راه دستیابی به جایگاه اجتماعی و سیاسی اند.
– رتبه خوبی از نظر رفتار بین دوستداران محیط زیست دارند.(همان منبع)
۲-۱-۱۶-۴- نق زن ها[۳۵] (۱۳%)
-این گروه به طور کل در مسائل و رفتارهای طرفدار محیط زیست شرکت نمی کنند و اعتقاد دارند این امر بر عهده دولت و شرکت های بزرگ است.
– منطق و دلیل خاص خود را برای شرکت نکردن در فعالیت های زیست محیطی دارند.