هر گونه برنامهای که برای آشناسازی فرد با سازمان طراحی میگردد باید با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی سازمان باشد؛ چراکه هر سازمانی، بنا به فرهنگ و نظام ارزشی خود، از رفتار صحیح و مناسب، تعریف خاصی دارد. بنابرین رفتار مطلوب و پسندیده در هر سازمان متفاوت است. منظور از فرهنگ سازمان، عوامل و عناصری است که درمجموع، جو خاصی را در سازمان به وجود میآورند. در ذیل به این عوامل اشارهشده است (اسفندیار سعادت، ۱۳۷۵).:
-
- آداب و اصولی که اغلب مکتوب و مدون نیست و از نسلی از کارکنان به نسلی دیگر منتقل میشود؛
-
- کلمات، کنایات، اشارات و بهطورکلی “زبان” خاصی که فقط برای خود اعضای سازمان قابلفهم است؛
-
- موضعگیریها، نگرشها، طرز فکرها و ذهنیتهای جمعی به خصوص آداب معاشرت و اصول خاصی که بر رفتار و حرکات تکتک اعضای سازمان و روابط اجتماعی میان آن ها حاکم است؛ و
- وجود عرف و سنت خاصی که رعایت آن، رفتار مطلوب و عدم توجه یا بیاعتنایی به آن، رفتار نامعقول و ناهنجاری تلقی میشود.
در هر سازمان یک فرهنگ غالب وجود دارد و برحسب ماهیت کار نیز زیرمجموعهها و خردهفرهنگهای متفاوت شکل میگیرد که مبنای تفاوت آن ها، تخصص، فنّاوری، منطقه جغرافیایی و نظیر اینهاست. کارگران، مهندسان، کارمندان، گروههای مذهبی، گروههای شغلی و غیره هرکدام دارای فرهنگ ویژهای هستند؛ درعینحال دارای یک سری مشترکات فرهنگی نیز هستند. خرده فرهنگ ها عملاً الگویی از رفتارها و اعتقادات هستند که هرکدام دارای مبنایی مشترک بافرهنگ کلی بوده و درعینحال از جهاتی نیز با آن افتراق دارد (خلج، ۱۳۸۶).
فرهنگ هر سازمان نتیجه سالها تجربه در انجام هدفهای سازمان و روابطی که افراد سازمان طی نیل به این هدفها باهم و با محیط بیرون داشتهاند، میباشد. مراوده و معاشرت افراد سازمان با همدیگر طی انجام کار و وظایفشان باعث ایجاد ارزشها و نمونه های رفتاری قابل قبولی خواهد شد که همه آن ها را میتوان فرهنگ سازمان حساب کرد. این فرهنگ تحت نفوذ مستقیم فرهنگ اجتماع میباشد. ارزشها و نمونه های رفتاری قابلقبول از طرفی به انتخاب و ذوق شخصی بستگی دارد ولی از طرف دیگر، که خیلی مهمتر است، فرهنگ اجتماع و سازمان، آن ها را دیکته میکند (فاتحی، ۱۳۷۵). فرهنگسازمانی به وسیله دانش جمعی و شناخت تکتک اعضای آن تعیینشده و سپس تحت تأثیر باورهای ریخته شده، اولویتها و الگوهای فکری رهبران اثرگذار بر آن، زمینه تجویز و تقویت اشکال قابلقبول اندیشه و رفتار، تنبیه و تشویق را فراهم نموده و یک نفوذ اجتماعی قوی روی اعضای فعلی سازمان به وجود میآورد(Vance et al., 2008). سازمانهای دارای فرهنگ قوی موفقتر از سازمانهایی هستند که فرهنگی ضعیفتر دارند زیرا نیروهای موجود در چنین سازمانهایی دارای رفتاری استاندارد و باورهایی مشترک هستند (Hynes, 2008).
تأثیر فرهنگسازمانی بر اعضای سازمان به اندازهای است که میتوان با بررسی زوایای آن، نسبت به چگونگی رفتار، احساسات، دیدگاهها و نگرش اعضای سازمان پی برد و واکنش احتمالی آن ها را در قبال تحولات موردنظر ارزیابی، پیشبینی و هدایت کرد. با اهرم فرهنگسازمانی بهسادگی میتوان انجام تغییرات را تسهیل کرد و جهتگیریهای جدید را در سازمان پایدار کرد. از طرفی بدون تحلیل و ارزیابی کلی فرهنگسازمانی نمیتوان موفقیت برنامه های رشد و توسعه سازمان را تضمین نمود و اگرچه فرهنگسازمانی به نظر ناملموس میرسد، اما بسیار مؤثر و قوی است، بهطوریکه میتواند به صورت یک مانع اصلی در تحقق اهداف استراتژیک سازمان عمل کند (فقهی فرهمند، ۱۳۸۸).
فرهنگسازمانی میتواند به رفتارهای روزمره اعضای سازمان معنی و جهت مهمی بدهد. فرهنگ به صورت نیرویی در پسزمینه سازمان عمل میکند و قدرت آن را دارد که رفتار را شکل دهد، باورهای مشترک را تقویت کند، و اعضا را تشویق کند تا مساعیشان برای تحقق هدفهای سازمانی، به کار برند. فرهنگسازمانی در این مفهوم میتواند یک مزیت رقابتی باشد بهشرط آنکه استراتژیها را حمایت کند و به نحو شایستهای در جهت چالشهای محیط سازمان قرار گیرد. مدیریت فرهنگسازمانی با این شرط، وظیفهای دشوار اما مهم است (ایراننژاد پاریزی، ۱۳۸۱). فرهنگسازمانی در واقع بخش مکمل عملکرد سازمان میباشد. غنای این فرهنگ سبب ایجاد همدلی در میان تکتک اعضای یک سازمان شده و به آن ها کمک میکند تا همگی خود را در یک صف ببینند. نقشی که فرهنگسازمانی در یک سازمان ایفا میکند به عملکرد فرهنگسازمانی و نیز تأثیرات آن بر بخشهای گوناگون سازمان تقسیم میشود.
فرهنگسازمانی کارکردهای زیادی دارد که به برخی از آن ها اشاره میشود (رحیم نیا و علیزاده، ۱۳۸۷):
-
- ارتباط قوی بین فرهنگسازمانی با اثربخشی شخصی و اثربخشی رهبری و با رضایت شغلی مشاهدهشده است؛
-
- فرهنگسازمانی موجبات ایجاد سازگاری در خارج از سازمان و ادغام در داخل سازمان را فراهم میکند؛
-
- فرهنگسازمانی بر روی تمام تعاملات سازمانی اثرگذار میباشد؛
-
- فرهنگسازمانی موجبات تعهد گروهی را فراهم میآورد؛ و
- فرهنگسازمانی به عنوان یک کنترلکننده اجتماعی جهت تقویت رفتارهای مشخص و ارزشهای غالب عمل میکند.
امروزه فرهنگسازمانی از اهمیت ویژهای برخوردار است. اگر عناصر تشکیلدهنده فرهنگ در سازمان قوی باشد، کارایی و اثربخشی آن بالا خواهد رفت. فرهنگسازمانی، هویت اجتماعی هر سازمان است که پدیدهای ملموس نبوده، بلکه نیروی پنهان است که در ورای امور ملموس و مشهود فعالیت کرده و به عنوان یک نیروی جمعی، افراد را به فعالیت و عملیات مشابه وا میدارد (درگاهی و همکاران، ۱۳۸۹).
فرهنگسازمانی باآنکه سابقه طولانی دارد ولی موضوعی است که به تازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راهیافته است. به دنبال نظریات و تحقیقات جدید در مدیریت، فرهنگسازمانی دارای اهمیت روزافزونی شده و یکی از مباحث اصلی و کانونی مدیریت را تشکیل داده است. ضرورت توجه به فرهنگسازمانی تا جایی است که صاحبنظران بر این هستند که اگر قرار است در یک سازمان تغییرات مؤثر و پایدار به وجود آید، فرهنگ آن سازمان باید دستخوش تغییر شود. به عبارت دیگر موفقیت و شکست سازمانها را باید در فرهنگ آن جستجو کرد. در واقع فرهنگسازمانی، نیرویی اجتماعی است که معرفت و ادراک اعضای هر سازمان را از مفاهیم و واقعیتها شکل میبخشد و الگوهای رفتار سازمانی را کنترل میکند و موجب تعلق یا فقدان تعلق افراد به سازمان میشود (احمدی و الوند، ۱۳۸۹).