الگوی عقلانی – هیجانی : نظریه ی عقلانی – هیجانی الیس۱ بر مبنای این مقدمه قرار دارد که تفسیر ما و کنشمان در برابر هر رویداد در درجه نخست ناشی از باور های منطقی و غیر منطقی ما درباره خودمان ،دیگران و جهان میباشد. در حالی که باور های منطقی غالباٌ منجر به پاسخ های هیجانی و رفتاری این دیدگاه، الیس، الگوی ABC را برای تبیین خواستگاه های مشکلات هیجانی و رفتاری ایجاد کرد.A مربوط می شود به رویداد های فعال ساز (شرایط محیطی) یا افکار یا هیجانات خاصی که افراد تجربه میکنند. B نشان دهنده ی باور های فرد است که در برگیرنده ی شناخت های منطقی و غیر منطقی مربوط به حادثه فعال ساز میباشد.
C مربوط می شود به ظهور پیامد های هیجانی رفتاری در پی یک باور خاص در B. الگوی ABC در کل با آشفتگی های هیجانی مانند افسردگی به این نکته اشاره دارد که افراد افسرده تمایل دارند که رویداد های فعال ساز A خود
را به صورت منفی با باور هایی که اغلب غیر منطقی هستند B تفسیر کنند و بنابرین منجر به احساسات افسرده و از رفتار های نا مناسب C میشوند (یانکورا و درایدن ، ۱۹۹۰؛ ترن ،۲۰۰۵).
نظریه شناختی بک
دیدگاه شناختی افسردگی معتقد است که عامل عمده در افسردگی یک اختلال شناختی میباشد. بک از سازههای زبر برای تبیین علل افسردگی واکنشی بهره میبرد، مثلث شناختی، طرح واره های شناختی و شناختی معیوب (ترن، ۲۰۰۵). بک عقیده داشت که افراد افسرده تمایل دارند به یک دیدگاه منفی نسبت به خود، آینده و جهان داشته باشند. این مثلث شناختی میتواند به وسیله استرسورهای محیطی منفی که در آن بر آن ها خود ( Self ) بی کفایت و بی ارزش ادراک می شود، فعال شده و شدت مییابد ( نیمچک۱، ۲۰۰۷). ادراکات منفی و سوء تفسیرهای یک فرد از تجارب فردی، آن گونه که به مثلث شناختی مربوط میشوند میتواند منجر به نشانه های افسردگی شود.
طرح واره های شناختی شامل ادراک فرد از خودش، دیگران، اهداف، انتظارات، خاطرات، خیالات و یادگیری گذشته است. این اجزا چنانچه پردازش اطلاعات را کنترل کنند به طور وسیعی بر آن ها تأثیر خواهند داشت ( دابسون۲ و محمد خانی، ۱۳۸۵). [۳۴]
پردازش معیوب اطلاعات یا خطاهای سیستماتیک تفکر اغلب منجر به حفظ مثلث شناختی و طرح واره های شناختی می شود (ترن، ۲۰۰۵). خطاهای سیستماتیک تفکر، خطاهایی هستند که فرد افسرده به هنگام نتیجه گیری از تجربیاتش مرتکب می شود (هالجین و ویت برن، ۱۳۸۴).
پنج خطای سیستماتیک مهم تفکر از دیدگاه بک عبارتند از : استنباط دلخواه، انتزاع گزینشی، تعمیم مفرط، بزرگنمایی و کوچکنمایی و شخصی سازی.
استنباط دلخواه: به نتیجه گیری اشاره دارد که شواهد ناچیزی برای حمایت آن وجود دارند و یا اصلاٌ شواهدی وجود ندارد.
انتزاع گزینشی: عبارت است از تمرکز بر یک امر جزئی بی اهمیت و در عین حال نادیده گرفتن ویژگی های مهمتر موقعیت.
تعمیم مفرط: منظور نتیجه گیری های کلی درباره ی ارزش، توانایی یا عملکرد بر اساس یک واقعیت تنهاست.
بزرگنمایی و کوچک نمایی: عبارت است از خطاهای فاحش ارزیابی، که طی آن رویدادهای ناگوار جزئی بزرگنمایی و رویدادهای خوب بزرگ، کوچکنمایی میشوند.
شخصی سازی: منظور این است که فرد به غلط خود را مسئول رویدادهای ناگوار در دنیا میدارد. (رزنهان و سلیگمن، ۱۳۸۸).
بک همچنین اظهار داشت که علاوه بر پاسخ های شناختی به موقعیت های معین، تفراد واکنش های هیجانی و رفتاری هم دارند. تمایل افراد، رفتارها، هیجانات و واکنش های فیزیکی نقش حساسی را در ارزیابی فرد از موقعیت ایفا میکند (نیمچک،۲۰۰۷ ).
فرد افسرده ای که تجارب قبلی منفی ای در موقعیت های اجتماعی داشته است تمایل دارد که به رویداد های بیرونی با افکار بیرونی خطاهای شناختی و طرح واره های منفی پاسخ دهد این الگوی تفکر منفی، اغلب آشفتگی های فیزیولوژیکی را ایجاد میکند که توانایی فرد برای منطقی فکر کردن، تجربه کردن، احساس کفایت و قاطعانه عمل کردن کاهش مییابد و در نتیجه منجر به عمیق تر شدن افسردگی فرد می شود (ترن،۲۰۰۵).
به اعتقاد بک اگر افکار یک فرد بتواند شناسایی، اندازه گیره، اصلاح و کنترل شود، چهار حوزه تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. بنابرین شناسایی و اصلاح یک شناخت منفی ناسازگارانه، پتانسیل تغییر، اصلاح هیجانات، واکنش های فیزیکی و رفتارهای یک فرد را در بردارد (نیمچگ، ۲۰۰۷).
۶-۴-۲فهرست مهارت های مقابله ای افسردگی
۱-پذیرفتن موقعیت های ناخوشایند زمانی که خارج از کنترل شما هستند.
۲-تقویت روابط شخصی خود با بهره گرفتن از مهارت های اجتماعی، جرئت ورزی و مذاکره.
۳-زیر سوال بردن و اصلاح ارزیابی های اولیه غلط.
۴-حفظ احساس کنترل.
۵-زیر سوال بردن و اصلاح ارزیاب های اولیه ی غیر منطقی.
۶-استفاده فعال از مسئله گشایی.
۷-کنترل تفکر منفی.
۸-تفکر مثبت.
۹-استفاده از مهارت های اجتماعی مناسب.
۱۰-پاداش دادن به موقعیت های خود. (کلینکه، ۱۳۸۶).
۵-۲پیشینه تحقیقات:
۱-۵-۲تحقیقات انجام شده در داخل کشور :
-
- ابراهیمی، بوالهری و ذوالفقاری(۱۳۸۱) پژوهشی با عنوان بررسی رابطه شیوه های مقابله با استرس و حمایت اجتماعی با میزان افسردگی جانبازان قطع نخاع انجام دادهاند. آزمودنی های پژوهش را ۷۰ جانباز قطع نخاعی مقیم منزل تشکیل دادهاند و به این نتیجه رسیدند که جانبازانی که کمترین میزان افسردگی را داشتند، به طور معنی داری از روش های مؤثر مقابله ای متمرکز بر مسئله به ویژه روش های روی آوردن به مذهب، مقابله فعال، برنامه ریزی، جستجوی حمایت اجتماعی و تفسیر مثبت استفاده میکردند. همچنین جانبازانی که بالاترین میزان نشانه های افسردگی را داشتند کمتر از جانبازانی که نشانه های افسردگی کمتری داشتند، از حمایت اجتماعی برخوردار بوده و کشمکش های میان فردی بیشتری را گزارش نمودند. همچنین اشتغال، اعزام داوطلبانه به جبهه ها (شاخصی از اعتقاد و تمرکز کنترل درونی )با نشانه های افسردگی کمتر رابطه داشت. این بررسی نشا ن داد نقش مؤثر حمایت اجتماعی و شیو ه های مقابله ای ویژه در کاهش نشانه های افسردگی، احساس بهتر و تحمل پیامدهای بیماریها و آسیب های جدی مانند قطع نخاع است.