از نظر فروید انسان متعارف کسی است که مراحل رشد جنسی و روانی کودکی را با موفقیت پشت سر گذارده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد . از نظر او کمتر کسی انسان متعارف به حساب میآید . به نظر فروید افراد به دو دسته مهم تقسیم میشوند:
۱-افرادی که اختلالات عصبی و روان نژندی دارند.
۲- دیگر افرادی که اختلالات شدید روانی دارند و آن ها افراد روان پریش هستند .
هسته اصلی حالات روان نژندی یا نوروتیک ،اضطراب است . اضطراب مرحله اول نوروز به شمار میآید و نوروزها کوششی هستند برای تسکین اضطراب های که بر اثر تعارض به وجود میآیند(خدا رحیمی ،۱۳۸۴).
یونگ افراد انسانی را به دو دسته برون گرا و درون گرا تقسیم می نمایند. درون گرا و برون گرا ،اگر کامل باشد دو قطب مخالف خواهد بود و ما را در برابر دو شخصیت نابهنجار قرار میدهند که مبتلا به اسکیزوفرنی و دیگر مبتلا به هیسری است ، اکثریت افراد بین این دو قطب نهائی جای دارند. یونگ این دو گروه را نیز تقسیم بندی کرد و ۸ گروه جدید را مطرح ساخت . احساسی درون گرا احساسی برون گرا ؛اندیشه ای درون گرا ،اندیشه ای برون گرا ؛بینشی درون گرا ،بینشی برون گرا و عاطفی درون گرا ،عاطفی برون گرا .
از این گروه ها برون گرائی اندیشه ای ایداه آل و دارای سلامت فکر است که بیشتر به امور خارجی و واقعی که قابل احساس و ادراک هستند توجه دارد .ولی این امر مانع از این نیست که در مشهودات حسی خود به انتزاع بپردازند و از امور جزئی ،خود را به اصول کلی برساند و قادر به اکتشاف و اختراع شوند . به طور خلاصه می توان گفت که معیار سلامت روان در مکتب یونگ ضمیمه کردن اندیشه و تفکر به صفات درونگرایانه است (حسینی ،۱۳۸۰).
۲-۳-۴-۲- بهداشت روانی از دیدگاه رفتارگریان
رفتارگرایان به زمینه یادگیری اختلالات رفتاری توجه کرده و رفتار را معلول شرایط نامناسب و باز دهی آن می دانند .
از جمله نظریه پردازان رفتاری اسکینر[۷۱] و پاولف[۷۲] میباشند . پاولف معتقد است که اکثر رفتارهای انسان یاد گرفته شده اند. انسانها اصولا نه خوب هستند و نه بد . بلکه زندگی را با لوح سفید ننوشته ای آغاز میکنند .انسانها در صورت موجوداتی واکنشی هستند و به محرکهای محیطی پاسخ میدهند . رفتار و الگوهای رفتاری از طریق تعامل با محیط یاد گرفته میشوند. بعضی از رفتارها به وسیله وراثت یا ارتباط متقابل محیط و وراثت تعیین می گرند(آرین ،۱۳۷۲ به نقل از امیدی ۱۳۸۵).
در نظریه اسکینر ،سلامت روانی و انسان سالم معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است ،چنین انسان هائی وقتی با مشکلاتی روبرو میشوند ،از طریق شیوه های اصلاح رفتار برای بهبود و به هنجار کردن رفتار خود و اطرافیان به طور متناوب استفاده می جویند ،تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد . و در این میان فرد سالم کسی است که بتواند با هر روشی بیشتر از اصول علمی استفاده کند و به نتایج سودمندانه تری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال ،هدفمندی ،غایت نگری و امثال آن را کنار بگذارد(خدارحیمی ،۱۳۸۴).
تعریف سلامت روان از نظر پائولف این است که رفتار عادی ،رفتاری است متعادل که به خوبی میتواند در مفابل استرس ها مقاومت نماید(حسینی ،۱۳۸۰).
۲-۳-۴-۳- بهداشت روانی از دیدگاه شناخت گرایان
آلبرت الیس[۷۳] معتقد است ،هر فردی زمانی که با حادثه ای ناگوار مواجه می شود ممکن است دو برداشت متغاوت از حادثه داشته باشد . یکی برداشت منطقی و عقلانی که او را به نتیجه گیری منطقی می رساند و شخصیت سالم خواهد داشت و در این حالت کار آمد ،خوشحال و تواناست و دیگری تصور غیر منطقی و غیر عقلانی است که به نتیجه گیری نادرست میرسد و شخصیت ناسالمی خواهد داشت . الیس معتقد است که فرد موجودی فعل پذیر نیست ،بلکه فعال است و قدرت انتخاب و قبول مسئولیت دارد . فرد باید از تفکر انحرافی ،رفتار و عواطف نامناسب دست بردارد و سرانجام سلامت روان خود را باز یابد (خدا رحیمی ،۱۳۸۴).
آلبرت آلیس مبدع نظریه روان درمانی عقلانی /عاطفی است . به طور خلاصه می توان گفت که بر اساس این دیدگاه :”منطق و استدلال تا حد امکان به کار بسته می شود و الیس معتقد است که ناراحتی ها و اضطراب های هر فرد زائیده افکار غیر عقلانی اوست . در نتیجه او برای درمان اختلالات رفتاری پیشنهاد کرد که باید از آموزش ،استدلال ،منطق ، هدایت صریح و مستقیم ،حداکثر استفاده را به عمل آورد ،تا بتوان افکار منطقی تر و عقلانی تر را جایگزین افکار غیر عقلانی کرد “(شفیع آبادی و نصر آبادی ،۱۳۸۶).
الیس برداشت های غیر منطقی و غیر واقع بینانه را عامل اختلالات عاطفی میداند . به نظر وی آنچه که باعث اشکال می شود تنها شرایط نیست بلکه اشکال از تعبیر و تفسیری است که از موقعیت ها و شرایط می شود.طبق نظریه آلیس ناراحتی های فکری مستقیما از مشکلات زندگی یا احساسات ضمیر ناخود آگاه ناشی نمی شود ،بلکه در درجه اول از نگرش و تصورات غلط و نامعقول خود آگاه یا ناخود آگاه نسبت به اینگونه امور پدید میآیند.
۲-۳-۴-۴- بهداشت روانی از دیدگاه گشتالتیون
به نظر گشتالتیون از جمله کرت لوین[۷۴] سلامت و کمال روان شناختی موجب افتراق و تمایز یافتگی بیشتر شخص و محیط روان شناختی او می شود و استحکام و استواری مرزهای سیستم روانی فرد را افزایش میدهد؛و نوعی ارتباط سلسله مراتبی و انتخابی پیچیده در بین سیستم روانی فرد به وجود می آورد . بنابرین فرد سالم از نقطه نظر روان شناختی خود ،به نظر لوین کسی است که ،بین خودش و محیط روان شناختی خود تمایز و افتراق قایل شود ، مرزها و بخشهای مختلف شخصیت و روان شخص سالم ،با استحکام و استواری هر چه بیشتر کنار همدیگر قرار گرفته اند(خدارحیمی ؛۱۳۸۴).
۲-۳-۴-۵- بهداشت روانی از دیدگاه انسان گرایان
انسان گراها انسان را موجود خود آگاه و آزاده می دانند ،در این نظریه سه موضوع عمده مطرح است :
الف )انسان موجودی منطقی است .
ب)انسان موجودی خودآگاه است .
ج)انسان موجودی کمال گراست .
وقتی فرد مفهوم مناسبی از خود نداشته باشد به صورت دفاعی عمل میکند و به دلیل تراشی می پردازد . کومب[۷۵] به دیدگاه تونلی اشاره میکند و میگوید :فردی که فاقد اطمینان شخصی باشد مانند کسی است که در بازی بسکتبال صورت خود را با پارچه ای بسته است و همه چیز را تهدیدی برای خود میداند.
نتیجه کارکرد شیوه های والدین برای پرورش کودک ،رشد شخصیت است . شیوه های سالم والدین موجب می شود که کودک از خود و دیگران تصویر مثبتی داشته باشد (من خوب هستم ،تو خوب هستی ). نگرش همه کودکان در ابتدای زندگیشان بر اساس اعتماد است . مهمترین مهارت والدین این است تا به کودک کمک کنند تا این جایگاه را همچنان حفظ نمایند(دادگر ،۱۳۸۲).