از نظر ویویر[۳۲] در تعریفی که در سال ۱۹۹۴ ارائه داد و مورد قبول بسیاری از پژوهشگران قرار گرفت. کیفیت زندگی عبارت است از برداشت هر شخصی از وضعیت سلامت خود و میزان رضایت او از این وضع (به نقل از نبئی و همکاران، ۱۳۸۳).
ابعاد کیفیت زندگی
با وجود این که تحقیقات بسیار گسترده ای در زمینه کیفیت زندگی انجام گرفته، اما هنوز در مورد تعریف دقیق آن توافق وجود ندارد. تحقیقات گذشته عمدتاًً در تعاریف خود دچار دوگانگی در مورد عینی یا ذهنی بودن شده اند. رویکرد عینی کیفیت زندگی را به عنوان مواردی آشکار و مرتبط با استانداردهای زندگی میداند. این موارد شامل سلامت جسمی، شرایط شخصی (ثروت، شرایط زندگی و . . .)، ارتباطات اجتماعی، اقدامات شغلی و یا دیگر عوامل اجتماعی و اقتصادی میباشد (لیو[۳۳]، ۲۰۰۶).
در مقابل، رویکرد ذهنی کیفیت زندگی را مترادف شادی یا رضایت فرد در نظر میگیرد و بر عوامل شناختی در ارزیابی کیفیت زندگی تأکید دارد. در نوسان بین دو رویکرد عینی و ذهنی، یک دیدگاه کل نگر وجود دارد که این دیدگاه کیفیت زندگی را یک پدیده چند بعدی می بیند و هر دو مؤلفه عینی و ذهنی را در نظر میگیرد (همان منبع).
بنابرین، کیفیت زندگی مفهوم چند بُعدی و پیچیده دارد و در بر گیرنده عوامل عینی و ذهنی است و ارزیابی فرد در مورد رفاه و آسایش (رضایت یا نارضایتی) در جنبههای مهم زندگی را مورد توجه قرار میدهد. کیفیت زندگی اغلب به عنوان درک شخصی از رضایت، امیدواری، آداب معاشرت، سلامت جسمی و سلامت روانی است. همچنین کیفیت زندگی شامل ارزیابی فرد از خودش، جهان اجتماعی و مادی اطرافش است. بنابرین در صورتی که در کیفیت زندگی تغییر قابل توجهی ایجاد می شود در حوزه های مختلف مانند بهبودی، خواب، افزایش تحریک پذیری، ارتباطات، مدیریت استرس و مقابله با استرس تغییر به وجود میآید (کیمبرلی[۳۴]، ۲۰۰۳).
تستا و سیمونسون (۱۹۹۶) کیفیت زندگی را شامل ۵ بُعد سلامت ذهنی و عاطفی، درک کلی سلامت، نشاط در فعالیت های روزمره، عملکرد جسمی، علایم و نشانه های جسمی، میداند. آنان کیفیت زندگی را ترکیبی از رضایت زندگی، نشاط جسمی و ذهنی، ارتباطات مناسب با دیگران، توانایی انجام فعالیت ها، تکامل فردی، شکوفایی و خلاقیت می دانند (تستا و سیمونسون، ۱۹۹۶).
کامینز (۱۹۹۷) کیفیت زندگی را شامل هر دو بُعد عینی و ذهنی در شش سطح: بهزیستی مادی، بهره وری، صمیمیت، امنیت، بهزیستی عاطفی و اجتماعی مطرح میکند.
فریش (۲۰۰۶) کیفیت زندگی را شامل سه جزء مرتبط با توانایی اجرای فعالیت های روزانه، وضعیت عاطفی و همچنین وضعیت هوشی و اجتماعی میداند.
اسکالاک (۲۰۰۰) کیفیت زندگی را به عنوان مفهومی که شرایط مطلوب فرد را در ارتباط با هفت بُعد اصلی زندگی قرار میدهد: بهزیستی عاطفی (هیجانی)، روابط بین فردی، سلامت کلی، سلامت جسمی، تداخل اجتماعی، تصمیم گیری شخصی و حقوق بشر تعریف کردهاست.
به عقیده الیور (۱۹۹۷) کیفیت زندگی دارای ابعاد ۵ گانه زیر است:
۱٫ قلمرو فیزیکی شامل: سلامت بدن و فشار ناشی از بیماری های خاص.
۲٫ قلمرو روانی عاطفی شامل: احساس رضایت از زندگی یا احساس خوب بودن.
۳٫ قلمرو اجتماعی شامل: تماس اجتماعی و ارتباط مناسب با دیگران به طور عموم و یا خانواده و همسر به طور ویژه.
۴٫ قلمرو رفتاری فعالیتی شامل: ظرفیت و پذیرش مراقبت از خود و انجام کار و فعالیت و حرکت.
۵٫ قلمرو مادی شامل: وضعیت اقتصادی و مالی فرد.
تمامی این ابعاد به یکدیگر مرتبط هستند و بروز اختلال در هر یک بر سایر جنبه ها اثر میگذارد مثلاً کاهش توانایی انجام کار با اضطراب و افسردگی همراه است و این بر وضعیت اجتماعی و معنوی تأثیر میگذارد.
عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی
از دید الیور[۳۵] (۱۹۹۷) عوامل تعیین کننده کیفیت زندگی در سه طبقه قرار دارند:
۱٫ مشخصات فردی شامل متغیرهای دموگرافیک
۲٫ شاخص های عینی کیفیت زندگی که شرایط محیطی هستند و شامل متغیرهای مربوط به رفاه عمومی، بهداشت محیط اجتماعی، تحریک، فرهنگ و مذهب، محیط طبیعی و سیاست ها میباشند.
۳٫ شاخص های ذهنی کیفیت زندگی که با مفاهیمی همچون احساس رضایتمندی از زندگی، رفاه و آسایش جسمی و روانی و شادکامی توصیف می شود.
فرانس[۳۶] (به نقل از اسلامی، ۱۳۸۴) ارتباط عوامل مرتبط با کیفیت زندگی را به صورت دیاگرام زیر نشان داده است: خانواده وضعیت اقتصادی و اجتماعی
کیفیت زندگی
وضعیت جسمانی وضعیت روحی و روانی
شکل۲-۲عوامل مرتبط با کیفیت زندگی
همان طوری که دیاگرام بالا نشان میدهد، این چهار متغیر میتوانند مستقلاً توأم با یکدیگر بر روی کیفیت زندگی تأثیر گذار باشند. درک فرد از کیفیت زندگیش نیز میتواند به هر کدام از متغیرهای نام برده تأثیر بگذارد.
مرکز مطالعات کیفیت زندگی، از مدل ها و تکنیک هایی استفاده میکند که ادعا می شود هم وجه عینی و هم وجه ذهنی کیفیت زندگی را می سنجد و بر تعریفی از کیفیت زندگی مبتنی است که هم سطح و هم عمق زندگی را در بر دارد و ضمن توجه به وضعیت فرد، از نظر ثروت مادی و پایگاه اجتماعی و سلامتی، معنایی که این شرایط بر فرد دارد و احساس خوب و رضایت از زندگی را نیز در بر میگیرد.
نمونه ای از یافته های این مرکز به این شرح است:
۱٫ در ارتباط با کیفیت زندگی، مهم نیست که از نظر عینی فرد چه شرایطی داشته باشد (جنسیت، قد، تحصیلات، شغل و . . .) کیفیت زندگی او به مقدار زیادی بستگی دارد به این که چه احساسی درباره خودش دارد.
۲٫ میزان درآمد سالانه، همبستگی چندانی با کیفیت زندگی فرد ندارد.
۳٫ نوع شغل فرد رابطه مستقیمی با کیفیت زندگی او ندارد. مسئله اساسی این است که فرد از کارش راضی باشد و با همکاران خود رابطه خوبی داشته باشد.
۴٫ در رابطه با سلامتی، کیفیت زندگی اغلب با این تشخیص که فرد بیمار است، آسیب می بیند ولی بیشتر به این دلیل که، بیماری مشکلات و دردسرهایی برای فرد می آفریند و روال عادی زندگی را بر هم می زند.
۵٫ کیفیت زندگی تقریباً هیچ ارتباطی با مصرف الکل و سیگار و عادت غذا خوردن و ورزش ندارد (خوارزمی، ۱۳۸۲).
مدل های کیفیت زندگی
مدل فلس و پری[۳۷]
فلس و پری (۱۹۹۵) بعد از بررسی ۱۵ مدل مفهومی از کیفیت زندگی (اندورز و وایتی[۳۸]، ۱۹۷۶، بیکر و اینتگلیتاریال ۱۹۸۲؛ بیگلو و دیگران، ۱۹۹۱، بلاندن[۳۹]، ۱۹۸۸، بورتویک دافی، ۱۹۹۲، براون و بیر[۴۰]، ۱۹۹۲، کمپبل و دیگران، ۱۹۷۶؛ کامینز، ۱۹۹۲؛ فلنگان[۴۱]، ۱۹۷۸؛ فرانگلین، سیمونز، سلوویتزف سلمونز و میلر، ۱۹۸۶؛ هیل و چدسی- راش، ۱۹۸۵، ابرین، ۱۹۸۷، پارمنتر، ۱۹۸۸، اسکالوک و دیگران، ۱۹۹۰، استارک و گلدسبری، ۱۹۹۰، به نقل از رحیمی، ۱۳۸۶) یک مدل کلی طراحی کردند، در این مدل کلی پنج طبقه اصلی وجود دارد: