فرهادی نیز با یک گونه شناسی از مفهوم همکاری، سه نوع درون سویه، برون سویه و میان سویه را از همکاری ارائه داده است. مفهوم کمک کردن به دیگران که در کار حاضر مورد نظر ماست، مطابق نظر او دگریاری نامیده شده که نمونه بارز همکاری برون سویه است که در این نوع کمک، جهت بردار کنش یاری، یک طرفه و یک سویه است. به عبارت دیگر در آن انتظار کمک متقابل وجود ندارد و نوعی بخشش است. در دگریاری معمولا نقش یاری دهنده و یاری گیرنده ثابت است. انگیزه یاری در دگریاری غالبا و حداقل ظاهراً غیر اقتصادی استو غالبا یا کسب منزلت اجتماعی و یا اجر اخروی و یا تشفی روانی است (فرهادی، ۱۳۸۷: ۲۰).
- اعتماد
یکی از بسترهایی که زمینه ساز شکل گیری و تقویت اعتماد متقابل بین مردم است، روابط اجتماعی است. روابط اجتماعی که هسته اصلی جامعه محسوب میگردد، موجب خواهد شد که کنش گران با گسترش پیوندهای تعاملاتی خود، کنش های خود را در ساختار جامعه تسهیل نمایند و از این طریق به اهداف خود دست یابند. همه افراد در جامعه به نوعی در تلاش برای برقراری ارتباط با دیگران هستند تا مبادلات خود را در زمینههای مختلف سرعت دهند. روابط اجتماعی در ایجاد و تقویت اعتماد بین شخصی نقش اساسی ایفا میکند. اعتماد در روابط و تعاملات معنا پیدا کرده، توسعه مییابد و تقویت می شود. با این حال همواره نوعی ارتباط متقابل بین این دو وجود دارد. روابط و تعاملات اجتماعی، گرچه مستلزم اعتماد اولیه نسبت به یکدیگر است، اما این تعاملات و پیوندهای اجتماعی هستند که موجب تقویت و گسترش اعتماد بین افراد شده و زمینه را برای تداوم رابطه فراهم میکند.(باستانی و همکاران، ۱۳۸۷: ۴۴).
در فضای میتنی بر اعتماد، پیشبینی پذیری رفتار اجتماعی امکان پذیر میگردد و افراد برپایه انتظارات متقابل و تعهدات به یکدیگر، عمل میکنند که این امر موجب گسترش و تداوم روابط اجتماعی آن ها با یکدیگر میگردد. اگر افراد جامعه ای نسبت به یکدیگر اعتماد نداشته باشند، تداوم زندگی دشوار خواهد بود و افراد همواره نوعی ناامنی در روابط اجتماعی احساس میکنند که از میزان تعاملات آن ها می کاهد(باستانی و همکاران، ۱۳۸۷: ۷۷).
کلمن اعتماد را «وارد کردن احتمال خطر در تصمیم گیری برای دست زدن یا دست نزدن به کنش» تعریف میکند به اعتقاد او وضعیت های متضمن اعتماد، طبقه ای فرعی از وضعیت هایی را دربر می گیرند که متضمن خطر است. در این وضعیت ها خطری که فرد می پذیرد، به عملکرد کنشگر دیگری بستگی دارد(کلمن، ۱۳۷۷: ۱۴۶).
چلبی اعتماد را داشتن حسن ظن نسبت به همه افراد در روابط اجتماعی، جدای از تعلق آن ها به گروه قومی و قبیله ای میداند که این امر خود منجر به گسترش روابط برون گروهی می شود (رستمی، ۱۳۹۰: ۳۲).
از نظر زتومکا اعتماد یکی از عناصر اصلی اجتماع یا «ما» ی اخلاقی و به معنای «انتظار عمل صادقانه داشتن از دیگران نسبت به خودمان است » (زتومکا، ۱۳۸۶: ۱۵ به نقل از رستمی: ۳۲).
از نظر او سه نوع جهت گیری وجود دارد که مواجهه با هر یک از آن ها ممکن است برای انسان مخاطره آمیز باشد. اولین آن امید (یا مخالف آن تسلیم) است. احساسی که همه امور به خوشی (یا بدی) ختم می شود، یک احساس مبهم و منفعل است که به لحاظ عقلانی تصدیق نمی گردد. جهت گیری دیگر اطمینان (که مخالف آن تردید است) میباشد. این هم تا اندازه ای منفعل است اما تا اندازه ای متمرکز تر و توجیه پذیر است. اطمینان میتواند عنوان احساس بی اعتقادی قطعی تعریف شود. از آنجا که در وضعیت اطمینان، فرد به صورت فعال درگیر نمی شود، بلکه بیشتر حالت منفعل دارد و شاهد و ناظر وضعیت است. امکان دارد که تقصیر ناامیدی و سرخوردگی را نه به گردن خودش، بلکه به گردن دیگران، رژیم، نظام، تبلیغات، اطلاعات مخدوش و گواهان جعلی بیندازد و در نهایت در وضعیت هایی که ما به رغم عدم قطعیت و مخاطره محبور به عمل کردن هستیم، مواجه با سومین جهت گیری یعنی اعتماد میشویم. اعتماد از این نظر متفاوت از امید و اطمینان است که درقالب گفتمان عاملیت، که به طور فعال با آینده ناشناخته مواجه شده آن را پیشبینی میکند، قرار میگیرد. با عمل کردن در شرایط عدم قطعیت و غیر قابل کنترل، با مخاطره مواجه میشویم و نسبت به آینده نامعین و کنش های آزاد دیگران دچار شک و تردید میشویم. بنابرین ساده ترین و عمومی ترین تعریف اعتماد عبارت است از تردید نسبت به کنش های اجتماعی دیگران درآینده. اعتماد از دو مؤلفه اصلی، باورها و تعهد تشکیل شده است. با اعتماد کردن ما به گونه ای رفتار میکنیم که گویا آینده را می بینیم.
زتومکا دو نوع اعتماد را معرفی کرده: اعتماد بین شخصی و اعتماد تعمیم یافته. منظور از اعتماد بین شخصی، اعتمادی است که حاصل روابط مستقیم و چهره به چهره میان اعضای جامعه است. او در توضیح این نوع اعتماد اظهار میدارد محدودترین شعاع اعتماد مربوط به اعتماد میان اعضای خانواده می شود که دربردارنده میزان محبت و نزدیکی است. سپس مربوط به افرادی می شود که به لحاظ شخصی آن ها را می شناسیم. کسانی که ما آن ها را به نام می شناسیم و با آن ها رو در رو تماس داریم (دوستانمان، همکاران، شرکای تجاری و …) اینجا اعتماد باز هم متضمن درجه قابل توجهی از صمیمیت و نزدیکی است اما اعتماد تعمیم یافته در سطحی گسترده تر از خانواده، دوستان و آشنایان قرار میگیرد. زتومکا این نوع اعتماد را چنین توصیف میکند: گسترده ترین دایره اعتماد شامل دسته های بزرگی از مردم میشوند که معتقدیم در برخی از چیزها با آن ها اشتراک داریم. کسانی که به اصطلاح «دیگران غایب» هستند که مواجهه مستقیم با آن ها نداریم و تنها در تخیل مان آن ها را به عنوان یک جمع واقعی ساخته ایم (مانند هموطنان، اعضای گروه قومی، مذهبی، نژادی، جنسی، سنی، نسلی، شغلی مان و …) در اینجا اعتماد به اشخاص واقعی به تدریج تبدیل به اعتماد به مقوله های اجتماعی انتزاعی تر (به عنوان جمعی از اشخاص که در برخی از ویژگی های عام مشترکند) می شود. برای مثال اعتماد یا بی اعتمادی ممکن است معطوفبه جنسیت، صنف، نژاد، قومیت، مذهب، دارایی و … باشد (زتومکا، ۱۳۸۶ به نقل از رستمی: ۳۳).