یکی از نیازهای سطح بالای انسان، میل به دانستن، فهمیدن، یادگیری و آموختن است، سالهای متمادی است که پژوهشگران تعلیم و تربیت و روانشناسان اجتماعی مطالعات فراوانی در مورد عوامل مؤثر بر یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان انجام داده اند. پیشرفت تحصیلی موضوعی است که به خصوص در حال حاضر مورد توجه تمامی کشورهای جهان بوده است و هر ساله مقدار زیادی از بودجه جوامع صرف تحصیل کودکان و نوجوانان می شود (اعظمی رضائی نسب، ۱۳۸۹).
آنچه برای محققان تعلیم و تربیت مهم است این است که چه عواملی بر این انگیزه مهم انسان یعنی یادگیری تاثیر اساسی می گذارد. در دو دهه اخیر کارشناسان تعلیم و تربیت به مقوله های شناخت و انگیزش توجه بیشتری کرده اند. شناخت در برگیرندهی پارهای از توانایی ها و اعمال ذهنی از قبیل دانش، درک کردن، تشخیص دادن و تفکر است و انگیزش با مسائلی از قبیل هیجان، نگرش و ارزشگذاری ارتباط دارد. (جعفری، ۱۳۸۸).
بر اساس نظریه های جدید مانند یادگیری خود تنظیمی، مؤلفه های شناخت و انگیزش به صورت یک مجموعه در هم تنیده و مربوط به هم در نظر گرفته می شود. چهارچوب این نظریه بر این اساس استوار است که دانش آموزان چگونه از نظر فراشناختی، انگیزشی و رفتاری، یادگیری خود را سامان میبخشند (زیمرمن[۱] و پونز[۲]، ۱۹۹۰).
پژوهش حاضر نیز در همین راستا به دنبال شناسایی عوامل شناختی و انگیزشی مؤثر بر پیشرفت تحصیلی است.
۱-۲- بیان مسئله
پیشرفت تحصیلی و عوامل مؤثر بر آن سالها است که مورد توجه متخصصان آموزش و پرورش قرار گرفته است، عوامل زیادی وجود دارد که با پیشرفت تحصیلی مرتبط میباشند که از آن جمله میتوان به راهبردهای خود تنظیمی و باورهای انگیزشی اشاره کرد. نگرش هر فرد درباره خود می تواند زمینه موفقیت تحصیلی و اجتماعی او را فراهم کند و هم زمان نیز به وسیله آن متاثر شود. هم چنین بین نگرش و یادگیری تعامل وجود دارد، یادگیری می تواند بر نگرشها و نگرشها می تواند بر روی یادگیری اثرگذار باشند (اعظمی رضائی نسب، ۱۳۸۹).
برای محققان تعلیم و تربیت مهم این است که چه عواملی بر انگیزه و نگرش انسان تاثیر اساسی می گذارد. چرا بعضی از دانش آموزان مشتاقانه به تکالیف آموزشگاهی روی می آورند و در انجام تکالیف محوله از خود سختکوشی نشان می دهند. حال آن که تلاش برخی تنها برای اجتناب از شکست است. (امینی زرار، ۱۳۸۷).
در طی سالیان گذشته تغییر قابل توجهی در مطالعه انگیزش رخ داده است که این تغییر منجر به درک روشنتر مفهوم انگیزش و یافته های قابل تکرار مرتبط با تعلیم وتربیت گردیده است.
شناخت و عاطفه به عنوان دو مؤلفهی اساسی یادگیری همواره از طرف روانشناسان تربیتی و مربیان مورد تأکید قرار گرفته است و شناخت در برگیرندهی پارهای از توانایی ها و اعمال ذهنی از قبیل دانش، درک کردن، تشخیص دادن، تفکر، قضاوت و استدلال میباشد. عاطفه بیشتر با مسائلی از قبیل انگیزش، هیجان، نگرش، ارزشگذاری و نظایر اینها در ارتباط میباشد.
بر اساس نظریه های جدید مانند یادگیری خود تنظیمی، مؤلفه های شناخت و انگیزش به صورت یک مجموعه در هم تنیده و مربوط به هم در نظر گرفته می شود. چهارچوب این نظریه ها بر این استوار است که دانش آموزان چگونه از نظر فراشناختی، انگیزشی و رفتاری، یادگیری خود را سامان میبخشند (زیمرمن، مارتینز[۳] و پونز، ۱۹۹۰).
اکثر الگوهای نظری انگیزشی پیشرفت[۴]، باورهای افراد را عمدهترین و اصلیترین تعیینگرهای رفتار پیشرفت میدانند. در واقع مفروضهی همه این نظریه ها آن است که انتظارات افراد برای موفقیت و ادراک آنها از توانایی انجام تکالیف مختلف نقش عمدهای در انگیزش و رفتار دارد. (دوئک ولگیت[۵]، ۱۹۸۸ ؛ اعظمی رضائی نسب، ۱۳۸۹).
انگیزش را به بیان ساده جهت و شدت تلاش فرد تعریف کرده اند، منظور از جهت تلاش، روشی است که در آن فرد قصد دستیابی به موقعیتهای خاصی را دارد، و منظور از شدت تلاش مقدار کوششی است که از فرد سر میزند. البته این نوع انگیزش در تمامی فعالیتهای انسانی به چشم میخورد ولی تعبیر آن بستگی به شرایط ویژه خود دارد (اسلاوین[۶]، ۱۳۸۵ ؛ فتاحی ، ۱۳۸۹)
انسانها برای دستیابی به اهداف، نیازها و غرایز خود، انگیزش لازم را کسب مینمایند. در خصوص جویندگان علم، انگیزه پیشرفت تحصیلی، از اهمیت خاصی برخوردار است.( یوسفی، قاسمی، فیروزنیا، ۱۳۸۸).
سازه انگیزش پیشرفت تحصیلی به رفتارهایی که به یادگیری و پیشرفت در مدرسه مربوط است اطلاق می شود. (عابدی، عریضی، سبحانینژاد، ۱۳۸۴).
باتل[۷](بهرامی و رضوان، ۱۳۸۵) معتقد است که انگیزش پیشرفت تحصیلی عبارت است از گرایش همه جانبه به ارزیابی عملکرد خود با توجه به عالیترین معیارها، تلاش برای موفقیت در عملکرد و برخورداری از لذتی که با موفقیت در عملکرد همراه است. با این انگیزه افراد، تحرک لازم را برای به پایان رساندن موفقیتآمیز یک تکلیف، رسیدن به هدف یا دستیابی به درجه معینی از شایستگی در کار خود دنبال میکنند تا بالاخره بتوانند موفقیت لازم را در امر یادگیری و پیشرفت تحصیلی کسب نمایند. (فتاحی، ۱۳۸۹).
بنابرین میتوان گفت انگیزش با چراها و علل رفتار ارتباطی دارد. نظریه های مربوط به انگیزش غالباً بر این فرض استوارند که هیچ عمل یا رفتاری، تصادفی نیست و برای هر رفتاری که انجام میدهیم دلیلی وجود دارد. فروید[۸] معتقد است که اگر چه دلایل یا انگیزه های برای رفتار وجود دارد ولی ممکن است ما از علت و چرایی رفتارهایمان آگاه نباشیم. میزان برانگیختگی ما به نیازهای درونی ما، پیامدها و نتایج بالقوه آن رفتار، و پیش بینی شخصی ما درباره این که رفتارمان با چه احتمالی به نتایج موردنظر خواهد انجامید، بستگی دارد. (همان منبع).
انگیزش تنها عامل کلی و مولد رفتار به حساب نمیآید بلکه در یادگیری نقش مهمی دارد. انگیزش یک پیش نیاز برای یادگیری در دانش آموزان به حساب می آید و تاثیر آن بر آموزش و یادگیری بدیهی است (پوراسلامی، شیرازی، ۱۳۸۰).
یکی از متغیرهایی که با انگیزش پیشرفت تحصیلی و عملکرد تحصیلی ارتباط دارد یادگیری خود تنظیمی است. خودتنظیمی سازهای است که از دهه ۱۹۶۷ از سوی بندورا[۹] مطرح شد.
بندورا (۱۹۸۶) خود تنظیمی را این گونه تعریف می کند «توانایی شروع کردن و دست کشیدن از فعالیتهای مطابق با مقتضیات، موقعیتهای اجتماعی و آموزش و توانایی به تعویق انداختن انجام کارها با هدف دلخواه» یکی از نظریه پردازنی که در گسترش نظریه خود تنظیمی تاثیر به سزایی داشته زیمرمن بوده است.
نظر زیمرمن (گاردنر[۱۰]، ۲۰۰۹) خود تنظیمی را این گونه تعریف می کند: خودتنظیمی به تفکرات، احساسات و اعمال خود تولیدی گفته می شود که برنامه ریزی میشوند و به صورت دورهای برای دستیابی به اهداف شخصی اتخاد میشوند. بندورا (پیرحسینلو، ۱۳۸۲) معتقد است، انسانها دارای نوعی نظام خود[۱۱] هستند و نیروی خودتنظیمی دارند چنان چه توسط این خودتنظیمی میتوانید بر افکار، احساسات و رفتارهای خود کنترل داشته و بر سرنوشت خود نقش تعیین کننده ای ایفا کنند.
بندورا یادگیری خودتنظیمی را علت متقابل بین سه فرایند تاثیرگذار محیطی، رفتاری و شخصی فرض می کند پینتریج و شانک[۱۲] (۱۹۹۰).