نظریه تنش های روزمره با نظریه والد-کودک-روابط متناقض نبوده بلکه کامل کننده و بسط دهنده ی این نظریه با مطرح کردن استرس والدگری معمولی، اتفاق افتادن این استرس برای بیشتر والدین و بیان این موضوع که این استرس والدگری پیوسته بوده و بیشترین تاثیر را بر والدین و رشد کودک در جریان تنش های روزمره بر آنان میگذارد.
تنش های روزمره والدینی اگر تک تک فرض شوند در مقایسه با استرس های مثل طلاق یا از دست دادن کار ، استرس های اصلی و مهم نیستند.بر عکس این استرس های کوچک در اکثر خانواده ها به صورت روزمره و معمولی اتفاق می افتند و تاثیر آن ها در طول زمان ایجاد می شود این استرس ها میتواند استرس معمولی که در برخورد با بد رفتاری کودک برمی خیزد باشد ،میتواند استرس برآورده کردن مراقبت ها و کارهای روزانه کودک باشد ،می توان استرس برنامه ریزی ،هدایت و هماهنگی کارهای خانه و محل کار باشد.
نظریه استرس سطح پایین و مزمن ریشه در زود انجام دادن کار ها و نشان دهنده ی یک الگوی ساده از نتایج استرس و سلامت روانی بزرگسالان است . بنابرین ،برای بیشتر بزرگسالان این تجمع استرس های کوچک اتفافات روزمره هستند که میتوانند مسائل و مشکلات بهداشت روان آن ها را پیشبینی کنند(کوهن[۶۹] ،۱۹۹۶).
در عین حال باید این نکته را هم مدنظر داشت که استرس والدگری از تجارب آزارگر انه روزانه که همه ی والدین تجربه میکنند ، جدا است. برای آنکه تنش های روزمره به طور واقعی قسمتی از فرایند استرس والدگری شوند.( نه فقط صرف آزاردهنده باشند )،تاثیر آن ها باید به طور جدی در میزان وسیع و یک پتانسیل تهدید ی برای هویت و نقش والدین ایجاد کنند(ویتون ،[۷۰]۱۹۹۷). این تمایز بین آزاردهنده و تنش های استرس زا ممکن است چیزهای متفاوتی برای والدین متفاوت باشد.برای مثال نافرمانی کودک به پوشیدن لباسش،این رفتار ممکن است برای یک مادر ،نشانه ای از لجاجت کودک و اصرارش بر عقیده اش باشد و ارتباطی با برداشت مادر از توانایی اش در پرورش فرزندش به طور مؤثر نباشد،برای مادر دیگری این عدم اجابت درخواست ،نشان دهنده ی بی احترامی و قصد عمدی در پایین اوردن اقتدار مادر تلقی می شود.در مورد حالت اول این طرز تلقی به صورت یک اتفاق آزاردهنده ی موقتی است که سریع می گذرد ولی در مورد دوم این مورد وسایر تنش های روزمره به احتمال زیاد به استرس والدگری منجر میشوند(دیتر – دیکارد ،۲۰۰۸).
۲-۲-۳ کودک و نقش والدگری علل استرس:
تمامی استرس های بشری به عنوان فرآیندی تلقی میشوند که در آن افکار ،عواطف ،فیزیک ،رفتار و تجربه های افراد درگیر هست. نظریه ها در رابطه با علل و توالی استرس والدگری از دیگر نظریه های استرسی متفاوت و متمایز بوده اند به دلیل آنکه در نظریه استرس والدگری ، علل سببی خارجی ( نقش والدگری) یا علل سببی فعال دیگری یعنی کودک یا کودکانی وجود دارند که برای والدین مسئولیت ایجاد کرده و باعث استرس آن ها میشوند.بسیار پر واضح است که تا چه اندازه کودکان بویژه نوازادان به والدینشان وابسته هستند.این وابستگی ها خیلی مواقع طیف وسیعی از مسئولیت های فوری و پیوسته برای والدین ایجاد میکنند ( به عنوان مثال گریه کودک و نیاز او به غذا ،آسایش و توجه)، که قبل از تولد بچه ،تجربه ی آن را نداشتند.گاهی اوقات این تجارب فراتر از از نیاز های فوری بقای کودک بوده و گره با نگرش عاطفی –اجتماعی والدین نسبت به کودک دارند ،این نگرش ها ممکن است نسبت به بد رفتارهای کودک مثل رفتارهای مخرب و خصومت آمیزاو ،شکایت های گاه آمیز ،پیش فعالی ودم دمی بودن او باشد. یا حتی ممکن است نگرش آن ها به بیماری مزمن و تحت درمان داروئی بودن او باشد.این مسئولیت های والدگری استرس زا که در راستای بقای نوزاد یا کودک هستند، بر آورده کردن آن ها مستلزم صرف کار و انرژی است ؛طوری که معمولا منجر به برانگیختگی فیزیولوژی از جمله برانگیختگی عاطفی در والدین می شود.که این برانگیختگی به نوبه ی خود منجر به توجه و حضور والدین در جهت حذف مسئولیت و تقاضاها می شود .زمانی که هر دو والد-کودک در جهت سالم و سازگاری عمل میکنند رفتارهای مسئولیت برانگیز کودک ، به طور مؤثری توسط والدین پاسخ داده خواهند شد و نیاز های کودک قبل از آنکه خود بتواند به خودش کمک کند توسط والدین پاسخ صحیح و بدون استرس داده میشوند در چنین جوی کودک به احتمال قوی مورد توجه قرار گرفته و والدین به احتمال خیلی قوی در برآوردی نیاز های کودک در جهت حذف یا کاهش رفتارهای آسیب زا انگیزه مند تر میشوند.
اگرچه توانایی و خودکفایی کودکان در مراقبت خودشان در طول زمان شکل میگیرد و این یک فرایند زمان بر و چندین ساله است .اما در اصل، مسئولیت های قدیم استرس زا کامل از بین نمی روند و جای خود را به مسئولیت های جدید می دهند که تا زمان حال ادامه داشته و شامل تجارب استرس زای بالقوه برای والدین میباشند. به علاوه این اتفاقات بالقوه استرس زایی که کودک و رفتارهای او را احاطه کرده معمولا کم هستند و شدید نیستند و به طور روزمره و پیوسته اتفاق می افتند و در میزان متوسط و میانه اند. همان طور که قبلا هم اشاره شد این استرس زاهای روزمره تنه ی اصلی استرس والدگری هستند با این وجود برای بسیاری از والدین هر چند به ندرت ،حوادث پر استرس زائی هم اتفاق می افتند(تسرنیک و همکاران ،۲۰۰۲) .
یکی از اتفاقاتی که استرس و فشار روانی فراوانی به دنبال خود دارد .شنیدن خبر معلولیت نوزاد یا کودک است . والدینی که قبل از این با هزار امید و آرزو در انتظار فرزندی سالم بودند و برای او آینده ی درخشانی در ذهن خود ترسیم کرده بودند ،زمانی که متوجه میشوند نوزاد یا کودکشان دارای معلولیت یا بیماری جسمی مزمنی است دچار استرس و فشار روانی زیادی میشوند(پیلوسا ،۲۰۰۶). یکی از این معلولیت ها که به دنبال خود تقاضا های مراقبتی فراوانی می آورد معلولیت جسمی –حرکتی میباشد .این معلولیت که در آن بخش یا بخش های از اندام جسمانی فرد کارائی خود را از دست میدهد ،فرد را وابسته به دیگران کرده و او نمی تواند برخی از کار های روز مره خود را شخصا انجام دهد . کودکان معلول جسمی –حرکتی به نسبت مشکل جسمانی خود وابسته به مادرانشان بوده و محدودیت هایی برای آن ها به وجود می آورند(کریک ،گالاگر ،کولمن و آناستازیو ،۲۰۱۱).
در واقع مادران این کودکان به نسبت سایر مادران کودکان سالم و حتی به نسبت خیلی از معلولیت های دیگر فشار روانی فراوانی را تحمل میکنند که منجر به استرس زیادی در آن ها می شود(حمیدی و همکاران ،۲۰۱۳؛هانگ ،وو،شیانگ ،وو و یه ،۲۰۱۰ ؛پارکس و همکاران ،۲۰۱۱).