هوش سازمانی به عنوان یک فرایند دارای ۵ مؤلفه اساسی است:
- حافظه سازمانی: بیانگر توانایی نگهداشت وقایع، موقعیتها، رفتارهای موفق و ناموفق و توان جمعآوری آن ها در صورت نیاز.
۱۷
-
-
- دانش سازمانی : شامل تواناییهای سازمانی برای درک و فهم و تفسیر است که سازمان را قادر میسازد بر اصول و مبانی خود متمرکز شود.
-
-
- یادگیری سازمانی: توانایی استفاده و کاربرد مناسب دانش ذخیره شده در حافظه سازمانی و یادگیری بر مبنای تجربه کسب شده در گذشته .
-
- ارتباطات سازمانی: حاصل تبادل دادهها، اطلاعات و دانش میان افراد درون و بیرون سازمان و عوامل فنی است.
- نتیجه گیری سازمانی: میتوان آن را مشتمل بر پرهیز و اجتناب، غلبه و فائق آمدن بر مشکلات و حل مسائل دانست (آنلاند، ۱۹۹۴؛ نقل در اثر فقیهی، ۱۳۸۹).
فرایندهای مورد نیاز میبایست به نحو مطلوبی اجرا شوند. امروزه موانع متنوع و متعددی گریبانگیر سازمانها و شرکتهاست و به منظور غلبه برتمامی این پیچیدگی ها نیاز به تدوین فرایند هوش سازمانی در نقشه فرایند سازمان است وظیفه این فرایند توانمندسازی سازمان جهت استفاده از تمام توان فکری و مهارتها جهت نیل به چشمانداز و مأموریت میباشد که از طریق شناسایی مسائل و مشکلات و بهرهگیری از اطلاعات محیطی صورت می پذیرد فرایند هوش سازمانی ضمن استفاده صحیح از منابع مهارتی سازمان اطلاعات و پیچیدگیهای را شناسایی و دریافت میکند و شامل پنج زیرفرایند به نامهای جذب، تحلیل ارزش آفرینی، دانش و ارتباط بوده که به صورت یکپارچه عمل مینمایند (طاهریان فرد، ۱۳۸۹، ص۱).
هوش سازمانی به عنوان نتیجه یک فرایند یا حالت، بیانگر کلیت و جامعیت قسمتها و بخشهای ساختار یافته و جهت دار اطلاعات است. هوش سازمانی که در چنین وضعیتی تولید میشود باید برای توانمند شدن تواناییهای سامانههای اطلاعاتی حل مسائل سازمانی به شکل مناسب مورد استفاده قرار گیرد. هوش سازمانی، قابلیت یک سازمان به عنوان یک کل است. درافزایش اطلاعات، نوآوری، دانش عمومی و عمل مؤثر پایه ایجاد دانش میباشد (مک مستر،۱۹۹۶؛ نقل در اثر قربانی،۱۳۸۹).
-
-
- عناوینی که با هوش سازمانی دارای روابط متقابل میباشند
-
۲-۱-۴-۱- مدیریت اطلاعات یکی از تقویت کنندههایی است که با هوش سازمانی دارای روابط متقابل میباشد. ویلنسکی[۳۱] (۱۹۶۷) معتقد است که هوش سازمانی یعنی توانایی جمع آوری، پردازش، تعبیر و تفسیر و ارتباط اطلاعات مورد نیاز سازمان در فرایندهای تصمیمگیری است. محققان به سازمانها به عنوان سیستمهای پردازش اطلاعات مینگرند. رویکرد پردازش اطلاعات درک پیشبینی اینکه چگونه سازمانها محرک را درک، تعبیر و تفسیر، ذخیره، بازیابی و اصلاح میکنند و اطلاعات را انتقال میدهند، قضاوت میکنند و مسائل را حل میکنند از مراحل مدیریت اطلاعات به اختصار میتوان به کسب اطلاعات، تعبیر و تفسیر اطلاعات، انتشار اطلاعات، ذخیره اطلاعات، و به کارگیری و استفاده از اطلاعات اشاره نمود (ویلنسکی،۱۹۶۷؛ نقل در اثر اکبری پور بارچی و همکاران، ۱۳۸۹).
۱۸
۲-۱-۴-۲- یادگیری سازمانی جامعه درگذر دائمی و انتقال همیشگی است. به همین دلیل، امکان استفادهی دائمی از دانشی ثابت در طول حیات یک فرد منتفی است و یادگیری لازمهی فهم، هدایت، اداره و نفوذ در این تحولات دایمی است که شناسایی ماهیت فرایند گذر دائمی جوامع، نهادها و سازمان ها را ممکن میسازد (شریفی و اسلامیه، ۱۳۸۷، ص۳) .باید توجه داشت که سازمانهای امروزی با چالشهایی مواجه هستند که تا حدود زیادی به یادگیری سازمانی مرتبط است که می توان به کمبود فزاینده مهارتها، دو برابر شدن دانش درهر دو تا سه سال، رقابت جهانی با قدرتمندترین شرکتها و سازمانهای دنیا، طراحی و بازسازی مجدد سازمان ها، پیشرفت فراگیر نوین و فناوری پیشرفته، پیچیده شدن نیاز سازمانها برای انطباق با تغییر اشاره کرد. با وجود چالشهای پیش روی سازمانهای امروز، توجه به فرایند هوش سازمانی برای تقو یت عملکرد و رشد بیشتر از طر یق بررسی و ارتقاء چشمانداز راهبردی ، سرنوشت مشترک، میل به تغییر، روحیه، اتحاد و توافق، کاربرد دانش، و فشار عملکرد که از ابعاد هوش سازمانی هستند اقدام ضروری است (جمالزاده و همکاران، ۱۳۸۸، ص۴).
۲-۱-۴-۳- مدیریت دانش، یک ابزار مدیریتی جهت دستیابی به اهداف سازمانی میباشد. هلال (۱۹۹۷) هوش سازمانی را توانایی یک سازمان در ایجاد و بهرهگیری از دانش مطلوب در تطابق با شرایط محیطی میداند. پیادهسازی مدیریت دانش با در نظر گرفتن زیرساختهای فنی(فناوری اطلاعات)و اجتماعی (فرهنگ، ساختار سازمانی وانگیزش نیروی انسانی) میتواند یک استراتژی موفق برای افزایش هوش سازمانی باشد . با ورود به عصر دانایی، سازمانها برای به دست آوردن فرصت در محیط پویا باید به سمت بهبود هوش سازمانی حرکت کنند و با پیاده سازی مدیریت دانش به عنوان یکی از مؤلفههای آن میتوانند به این مهم دست پیدا کنند(طاهری لاری، ۱۳۸۹،ص۴ ). بولینگر و اسمیت[۳۲]،(۲۰۰۱) معتقدند درون سازمان، هر فردی برپایه تفسیر و برداشت شخصی از اطلاعات، دانش را به اشتراک میگذارد. تفسیرهای گروهی و درونیسازی دانش به همکاری تمامی اعضای گروه بستگی دارد. علاوه بر این دانش سازمانی، بر مبنای پیشینه، تجارب و مهارتهای انحصاری گردآمده خود سازمان در طول زمان شکل میگیرد. دانش سازمان باعث بهبود تولیدات، فرایندها، فناوریها یا خدمات میشود و سازمانها را برای رقابت و پویایی توانمند میسازد. لارنس پروساک[۳۳] معتقدند شش الزام محیطی، سازمانها را به سوی توجه به دانش میکشاند؛ نخست آنکه جهان به سرعت در حال تغییر است، که این امر به معنای زوال سریع دانش و نیاز به خلق هرچه سریعتر دانش جدید میباشد. دانش باید آگاهانه مدیریت شود و اگر کارمندان به سرعت بیاموزند، سازمان خواهد توانست در وضعیت رقابتی به حیات خود ادامه دهد. دوم آنکه، در تولیدات هوشمند مانند تولیدات شرکتهای نرمافزاری، دانش به عنوان بخشی از تولید ارائه میشود. چنین اطلاعاتی اگر قرار باشد ارزش تولیدی بیابد، باید روزآمد باشد. سوم آنکه، جهانیشدن موجب ایجاد نظامهای تولیدی توزیعی میگردد. بر این اساس هرچه اتکای سازمان بر اطلاعات خارج از سازمان بیشتر باشد، تلاش بیشتری در جهت تأمین دسترسیهای موردنیاز به دانش و اشاعه آن باید انجام گیرد. چهارم آنکه، تغییر و تحول در سراسر سازمان در حال افزایش است(تاونلی[۳۴]،۱۳۸۰؛ ترجمه خادمیان، ص ۱۰۳).
۱۹