همچنین مؤمنی وشهبازی راد(۱۳۹۰) نشان دادند که بین معنویت،تاب آوری وراه بردهای مقابله ای با کیفیت زندگی رابطه وجوددارد.
هاشمی وجوکار(۱۳۹۰)،به بررسی رابطه بین تعالی معنوی و تاب آوری دردانشجویان دانشگاه پرداختند و نتیجه به دست آمده از این تحقیق بیانگرآن بود که بین تعالی معنوی دردانشجویان و تاب آوری ارتباط معنی داری وجود دارد.
درپژوهش حسینی قمی وسلیمی بجستانی(۱۳۹۰)مشخص شد که بین جهت گیری مذهبی وتاب آوری دربین مادران دارای فرزند بیمار رابطه معنی داری وجود دارد.
کرمی،زکی یی وعلیخانی(۱۳۹۱) دربررسی رابطه جهت گیری مذهبی بامیزان تاب آوری وامیدواری دردانشجویان دانشگاه رازی به نتیجه دست یافت که رابطه معنی داری بین جهت گیری مذهبی با تاب آوری و امیدواری وجود دارد.
جمع بندی پیشینه تحقیق
تاب آوری را ” یک فرایند،توانایی،یا پیامد سازگاری موفقیت آمیز علی رغم شرایط تهدید کننده”،تعریف نموده اند. به بیان دیگر تاب آوری، سازگاری مثبت در واکنش به شرایط ناگوار است. راتر (۱۹۸۷)،تاب آوری را مکانیزمی حمایت کننده تعریف کردهاست که پاسخ فرد به موقعیت پر مخاطره را تعدیل میکند . بنابرین ، یک فرد تاب آور موقعیت ناگوار را به شیوه مثبت تری پردازش میکند و خود را برای رویایی با آن دارای توانمندی قلمداد میکند.عواملی متعددی در تاب آوری دخیل هستند که در این تحقیق ما به بررسی رابطه شیوه های فرزند پروری و نگرش مذهی برتاب آوری دانش آموزان می پردازیم.آن چنان که از مطالعات باستان شناسی و انسان شناسی از اعصار دور بر میآید « مذهب » به عنوان جز لاینفک زندگی بشری در تمامی اعصار بوده است. این که حتی یک انسان بی اعتقاد به دین در شرایط نا مطمئن و بحران روحی و در زندگی به صورت ناهشیار به خدا و نیروهای ماوراءالطبیعه می اندیشد و از او استمداد می طلبد،یک پدیده شناخته شده است. آلپورت (۱۹۶۷)،مذهب را یکی از عوامل بالقوه مهم برای سلامتی روان میداند. مذهب میتواند عنوان یک اصل وحدت بخش و یک نیروی عظیم برای سلامت روان مفیدوکمک کننده باشد. افرادی که به اعتقادات مذهبی پای بندهستند، دارای اضطراب وناراحتی خیلی کمتری ازکسانی هستندکه به این اعتقادپای بند نیستند.اعتقاد مذهبی می تواند موجب بالا بردن یک پارچگی ومعنادادن به شخصیت فردگردد.ویکتورفرانکل(۱۳۷۵)،مدعی شدکه به وسیله ترویج دین می توان کمک فوق العاده ای به سلامت روان کرد.وی می نویسد:اعتقادوتوکل بروجودغایی وتوکل واعتقادبه خدا،فردرابه منتهی درجه سلامت روان قابل تصور می کشاند.درتحقیق که توسط هانس برگر (۱۹۹۱)انجام شد،رابطه بین انجام اعمال دینی واعتقادقلبی دررابطه احساس رضایت درزندگی بررسی شد ونتیجه این بود که مذهب دارای یک ارتباط مثبت بااحساس رضایت اززندگی است.کوهن و همکاران (۱۹۹۵)،دریافتندکه مقابله ی مذهبی،یک راهبردمحکم ومؤثردرحفظ سلامت روان است. ازطریق ارتباط باخداوندمی توان اثرموقعیت های فشارزاوغیرقابل کنترل رابه طریقی کنترل نمود.دررابطه با پایین بودن اضطراب ومذهبی بودن افراد،می توان عنوان می کندکه میزان اضطراب با مذهبی بودن افرادرابطه معکوس دارد. یکی ازعلل آسیب پذیربودن افراد،بی هدفی آنان است ومذهب نقش مهمی درهدفمندبودن زندگی انسان به وسیله کسب ارزش های سازنده دارد.
خانواده اولین و مهمترین بافت اجتماعی را برای رشد فرد فراهم میسازد. خانواده به عنوان فیلتری برای عقاید،ارزش ها،نگرش های مربوط به فرهنگ یک جامعه محسوب می شوندوآنها رابه یک شیوه بسیاراختصاصی وانتخابی به کودک ارائه میدهد. هرخانواده ای شیوه های خاصی رادرتربیت فردی واجتماعی فرزندان خویش به کار میگیرد.این شیوه هاکه شیوه های فرزندپروری نامیده می شود متأثرازعوامل مختلف ازجمله عوامل فرهنگی،اجتماعی،اقتصادی وغیره میباشد .منظور از سبک های فرزند پروری، روشهایی است که والدین برای تربیت فرزندان خود به کار می گیرند و بیانگر نگرشهایی است که آن ها نسبت به فرزندان خود دارند و همچنین شامل معیارها و قوانینی است که برای فرزندان خویش وضع میکنند. از میان تمام نهادهای اجتماعی که فرد را برای قبول اقتدار (دیکتاتوری در سطح جامعه) آماده میسازد، خانواده در مقام اول قرار دارد. ژاک در مطالعه استادانه خود در باره قدرت طلبی در کودکان ۴ ساله ثابت کرد که تغییر صفات شخصیت بر اثر تغییر اوضاع و احوال محیط ممکن است. و تاثیر گذارترین این محیط ها خانواده میباشد. شیوه تربیت کودک (نخستین نهاد اجتماعی) ساختمان اساسی شخصیت را پی ریزی میکند.تفاوت جنبههای عملی تربیت کودکان نتیجه تفاوت فرهنگی و نیز تفاوت شخصیت است. در متون اسلامی نیز فرزند پروری فعالیتی پیچیده شامل رفتارها ،آموزش ها،تعامل ها و روش هایی است که جدا و در تعامل با یکدیگر بر رشد معنوی، عاطفی در ابعاد فردی و اجتماعی تأثیر میگذارد.از دیدگاه اسلام، مسئولیت تربیت فرزند در دوران کودکی بر عهده پدر و مادر است تا آنجا که یکی از حقوق فرزندان به شمار آمده است. امام صادق (ع) می فرمایند:فرزند بر پدر سه حق دارد« نام نیک نهادن بر او و جدیت در تربیت فرزندو انتخاب مادر مناسب”. در زمینه سبک های فرزندپروری نظریات متعددی ارائه کرده اندوباتوجه به تحقیقات انجام شده چهارسبک فرزندپروری مطرح شده که عبارتند از: فرزندپروری مقتدرانه، فرزندپروری مستبدانه،فرزندپروری سهل گیرانه،فرزندپروری مسامحه کارانه.
جیمزهادون(۱۹۹۶)،به مطالعه ای تحت عنوان سبک زندگی بزهکارانه پرداخته است.به نظروی کسانی که دچارانحراف شده اند و میزان ارتکاب آنهابه اعمال انحرافی مثل مصرف سیگار یا الکل یاماری جوانا بسیار بیشتر است،الگوی سالم سبک زندگی ،درزندگی روزمره ی آن هااصلا دیده نمی شود یابسیارکم است. هانس(۲۰۰۱)،اگلند و همکاران،(۱۹۹۳)،برنامه آموزشی پیش گیرانه درخصوص افزایش تاب آوری والدین درمعرض خطربالا اجرا کردند.نتایج نشان دادهرچه ارتباط والد-کودک بهتر می شدکودکان تاب آورتر میشوند. فورمن،آدلر،(۱۹۸۹)، نشان دادند که رابطه درون خانواده می تواندبه کسب مهارت های اجتماعی و شناختی که دررشد سالم، عوامل کلیدی هستندکمک کندواین عامل درافزایش تاب آوری درنوجوان حائز اهمیت است(هولمز،۲۰۰۶).
رویکرد جدیدی تحت عنوان روان شناسی مثبت گرا شکل گرفت که به جای تأکید بر عوامل خطرزا، نابهنجاری ها و اختلالات روانی،توجه اش را معطوف عواملی کرد که تاثیر عوامل خطر زا را تعدیل میکند و کودکان را در مقابل مبتلا شدن به مشکلات روان شناختی حمایت می کند یا به آن ها کمک میکند تا سریع تر به بهبودی دست یابند. در این میان،تاب آوری جایگاه ویژه ای،خصوصادر حوزه های روان شناسی تحول، روان شناسی خانواده و بهداشت روانی،به خود اختصاص داده است(گارمزی و ماستن ،۱۹۹۱).
فصل سوم
روش پژوهش