رضایت از زندگی
رضایت از زندگی به عنوان سطحی از آگاهی فردی و یا به عبارت بهتر، ارزیابی شناختی از کیفیت زندگی تعریف شده که ممکن است یک ارزیابی کلی وجامع را به همان خوبی یک ارزیابی در حوزه های اختصاصی زندگی(خانواده- خود …) منعکس نماید (هدی و ویرینگ، ۱۹۹۲).
نتایج مطالعات متنوعی حاکی از ارتباط گسترده رضایت از زندگی با تعدادی از رفتارها و حالات روانشناختی مهم از جمله افسردگی(لوینسون، ۱۹۹۱)، عزتنفس و امید(جانگ، ۲۰۰۳) مرتبط است. لوکاس(۱۹۹۹) اشاره میکند که هرچه محیط زندگی لذتبخشتر باشد به طور قابل ملاحظهای با شادکامی و رضایت از زندگی بیشتری نیز همراه است.
سلامت
سلامت و شادمانی با یکدیگر ارتباط دارند. دولرو استوارد(۲۰۰۱) معتقدند، که عواطف مثبت به خصوص شادی، فعالیتهای قلبیعروقی و سیستم ایمنی را بهبود میبخشد. وینهوون(۱۹۸۸، به نقل از میرشاه جعفری و همکاران) نیز ارتباط شادمانی با سلامت را چنین بیان میکند که اولاً فقدان شادمانی استرسزا است و استرس میتواند بیماریهای خطرناکی تولید کند. ثانیاًً فرد شادمان در صورت مواجهه با یک بیماری سخت بهتر میتواند از پس آن برآید و ثالثاً شادمانی برای رشد روانی فرد سالم و مفید است، زیرا شادمانی به فرد کمک میکند تا با فشارهای روحی مقابله کند. برخی دیگر از صاحبنظران از جمله مایرز(۱۹۹۲) معتقدند که وجود سلامت شرط اول شادمانی است.
جنسیت
داینر و همکاران(۱۹۹۹) معتقدند میزان شادمانی زنان و مردان برابر است، اما هنگامی که افسردگی را در نظر میگیریم، موضوع تا حدی پیچیده میشود. به این صورت که با وجود شادی یکسان زنان و مردان، افسردگی در زنان بیشتر از مردان است. توضیح این امر توسط داینر و همکاران این است که زنان نسبت به مردان هم عاطفه منفی بیشتر و هم عاطفه مثبت بیشتری را تجربه میکنند و برآیند این دو عاطفه شادی زنان و مردان را یکسان میسازد. فوجیتا، دایز و ساندویک[۴۳](۱۹۹۱) نیز بر همین اعتقاد هستند.
شادکامی چندین مفهوم متفاوت دارد،(برای مثال: شادی، خشنودی، لذت، خوشایندی) و از اینرو تعدادی از روانشناسان به اصطلاح بهزیستی اشاره میکند و در بر گیرنده انواع ارزشیابیهایی است که فرد از خود و زندگیاش به عمل میآورد.
این ارزشیابیها شامل مواردی از قبیل رضایت از زندگی- هیجان- خلق مثبت و فقدان افسردگی و اضطراب را شامل میشود و جنبههای آن نیز به شکل شناخت و عواطف است. در صورتی که افراد از شرایط زندگی راضی بوده و عواطف مثبت بیشتری و عواطف منفی کمتری را تجربه کنند گفته میشود که از بهزیستی ذهنی بالایی برخوردارند. اصطلاح بهزیستی، اصطلاح روانشناختی است و معادل شادی میباشد که به دلیل مفاهیم بسیاری که در خود نهفته دارد ارجحیت دارد.
«ونهون» شادمانی را میزانی که یک فرد در مورد کیفیت کلی مطلوب زندگیاش قضاوت میکند تعریف میکند. «آیزیک» با اقتباس از تعریف «برادبرن» شادی را حداکثر عاطفه مثبت و حداقل عاطفه منفی تعریف کرده که احتمالاً کاربردی تعریف شادمانی است.
«کانت» شادی را ارضای تمامی امیال میداند، به اعتقاد «آرگایل» شادمانی سه جزء اساسی دارد که عبارتند از: هیجانات مثبت رضایت از زندگی و فقدان عواطف منفی همچنین روابط مثبت با دیگران- هدفمند بودن زندگی- خشم- اضطراب- افسردگی.
اما در حقیقت فقط یک خلق مثبت وجود دارد که با عنوان شادی از آن یاد میشود. «آیزیک» بیان میکند که شادی با مجموعهای از کلمات مثبت از قبیل نشاط- خرسندی- خوشی- مسرت- وجد- سرخوشی- لذت- دلخوشی و خوشبینی هممعنا است.
«شوارز و استراک» معتقدند که افراد شادکام، کسانی هستند که در پردازش اطلاعات در جهت خوشبینی حالی سوءگیری دارند. یعنی اطلاعات را طوری پردازش و تفسیر میکنند که به شادمانی آن ها منجر شود از طرفی بیشتر پژوهشها از جمله «آرگایل» معتقد است که شادکامی یک ویژگی شخصیتی است و در بسیاری از پژوهشها شادی را معادل برونگرایی باثبات در نظریهی «آیزیک» دانستهاند.
شادی صرفنظر از چگونگی کسب آن میتواند سلامت جسمانی را بهبود بخشد افراد شاد امنیت بیشتری دارند، آسانتر تصمیم میگیرند، روحیه مشارکتی بیشتری دارند و نسبت به کسانی که با آن ها زندگی میکنند بیشتر احساس رضایت میکنند. به نظر «کارسون» عادیترین حالت ذهنی ما حالت خشنودی و شادی است موانعی که ما را از دستیابی و تجزیهکردن احساسات شادی باز میدارد و یا در فاصله قرار میدهد.
فرآیندهای منفی، اکتسابی هستند، وقتی که احساس مثبت ذاتی را کشف میکنیم و موانعی که ما را از رسیدن به آن باز میدارد از سر راه برمیداریم و به تجربه های بسیار معنیدارتر و زیباتر زندگی دست مییابیم. این احساسات مثبت عواطف گذرایی نیستند که صرفاً با تغییر اوضاع بیایند و بروند. بلکه در زندگی نا نفوذ میکنند وجزئی از ما میشوند. یافتن این حالت ذهنی به ما اجازه میدهد سرزنده و بیتکلیفتر باشیم، چه این دیدگاه اوضاع این دیدگاه مثبت را توجیه کند چه نکند…
عواطف مثبت و منفی
حدود ۵۵۰ تا ۶۰۰ کلمه مختلف در زبان انگلیسی تجربیات هیجانی را بیان میکند که یک شاهد خوب برای رویکرد بعدنگر در تجربیات هیجانی به حساب میآید. تحقیقهای بسیاری در فرهنگهای مختلف روی تجزیه و تحلیل فاکتور خودسنجی هیجانهای گوناگون مطابقت نشان دادهاند. دامنه گستردهای از تجربیات هیجانی به وسیله دو بعد اصلی توضیح داده شدهاست. به هر حال در چگونگی مفهومسازی این دو بعد یک تضاد به چشم میخورد. بعضی از محققان مثل: (لارنس) این ابعاد را مطلوبیت برانگیختگی یا تحول نامیده است، دامنه سطح برانگیختگی از خیلی زیاد تا کم وجود دارد.
عواطف مثبت دارای ابعاد خوشی(مثل شادی و سرزندگی) اعتماد به خود(مثل شجاعت- قوی بودن- رازداری) و هوشیاری(مثل تمرکز داشتن و مصمم بودن) میباشد. عواطف مثبت بعد از ۳۰ سالگی به طور موقت ثابت باقی میماند. نقطه اوج در عواطف مثبت و منفی در اواخر نوجوانی است و بعد از آن با افزایش سن تا اواخربزرگسالی کاهش مییابد. عاطفه مثبت میتواند در طول فعالیت فیزیکی منظم- در الگوی خواب مناسب داشتن و داشتن روابط دوستانه و داشتن اهداف باارزش افزایش یابد.
عاطفه مثبت یک دیدگاه از شادکامی است. «ویرنیگ» در طول ۶ سال در ۳۱ درصد از آزمودنیهایشان افزایش عواطف مثبت را مشاهده کرد. عواطف مثبت در رابطه با شادکامی راضیبودن از شغل- ازدواج و زندگی ارتباط دارد. و عواطف منفی در صورت نبودن شادکامی راضینبودن از زندگی را به دنبال دارد و عواطف منفی همچنین رابطه نزدیکی را بیماریهای روانی پس بین این دو متغیر رابطه وجود دارد و ارتباط آن ها پیچیده و دوبعدی است.
برخی از یافته های مهم، عواطف مثبت و منفی را نشان میدهند. عواطف مثبت با خصیصه شخصیتی برونگرایی و عواطف منفی با خصیصه «روان نژندی» ارتباط دارند. همبستگی بین عواطف و خصایص شخصیتی بسیار مهم بوده و دامنهای بین ۹/۰-۴/۰ دارد.