پژوهش چهار بعد را برای محیط درنظر گرفته است: میزان پویایی، پیچیدگی، تنوع، و حمایت ( که به صورت خصومت مورد ارزیابی قرار میگیرد.)، که این ابعاد با توجه به تصمیم گیری استراتژیک، مهمترین ابعاد مشخصه های محیطی میباشند و توسط طیف ۵ گزینهای مورد سنجش قرار گرفتهاند..
۱-۸-۲- اولویتهای رقابتی
اصطلاح “اولویت های رقابتی” به طور گستردهای برای توصیف انتخاب قابلیت رقابتی شرکتها مورد استفاده قرار گرفتهاست. شرکتهایی که بر هزینه به عنوان یک اولویت رقابتی تأکید دارند، بر کاهش هزینه های تولید، افزایش بهرهوری، به حداکثر رساندن استفاده از ظرفیت و کاهش موجودی انبار تمرکز دارند.
در پژوهش حاضر توسط مقیاسهای پنچ گزینهای چهار اولویت رقابتی هزینه ،کیفیت ، زمان ، انعطاف پذیری به عنوان عوامل حساس موفقیت (CSF)[1] مود سنجش قرار گرفتهاند..
۱-۸-۳- ساختار زنجیره تامین
زنجیره تامین در صورت مدیریت فعالانه و یا عدم مدیریت فعالانه شرکت وجود دارد. در واقع، ساختار زنجیره تامین، ماهیت فعالیتهای زنجیره تامین، کارایی و اثربخشی زنجیره تامین و رابطه با دیگر اعضای زنجیره تامین را تحت تاثیر قرار میدهد. بر پایه پژوهشها، تحقیق پیرامون ساختار زنجیره تامین به طور گستردهای به تحقیق در ساختار و طراحی سازمان وابسته است.
این پژوهش سه نوع ساختار را برای زنجیره تامین تعریف میکند: ناب، چابک و ترکیبی. این طبقهبندی، وضعیت کلی ساختار زنجیره تامین را توصیف میکند و با مطالعات جریان اصلی در نوع شناسی و ویژگی های زنجیره تامین نیز سازگار است (برای نمونه، نایلور و دیگران، ۱۹۹۹؛ فیشر، ۱۹۹۷؛ هانگ و دیگران، ۲۰۰۲).
۱-۸-۴- عملکرد کسبوکار
سیستم ارزیابی عملکرد با الگوی مناسب به انعطافپذیری برنامه ها و اهداف و مأموریت سازمانها در محیط پویای امروزی کمک قابل توجهی میکند. ارزیابی و اندازهگیری عملکرد و توسعه آن به فرهنگسازی و ارتقاء فرهنگ سازمانی نیاز دارد. عوامل متعددی جهت اندازهگیری عملکرد کسبوکار در تحقیقات آمدهاست، همانند ROI، ROS و … که همگی بر اهمیت محیط کسبوکار، تصمیمات استراتژیک و زنجیره تامین روی عملکرد کسبوکار تأکید دارند.
بر اساس تحقیقات گذشته، در این پژوهش، عملکرد کسبوکار با بهره گرفتن از ادراک مخاطب از عملکرد و در طیف پنج گزینهای اندازهگیری میشود.
فصل دوم
ادبیات و پیشینه پژوهش
این بخش به بررسی ادبیات مرتبط با مدیریت زنجیره تامین، رابطه بین مشخصه های محیطی کسب و کار اولویتهای رقابتی، ساختار زنجیره تامین و عملکرد کسب و کار می پردازد.
در طی دو دهه گذشته پژوهشگران دانشگاهی و صنعتی بسیاری به معرفی مدیریت زنجیره تامین پرداختهاند. به طور کلی اجزاء اصلی این تعریفها شامل این موارد بوده است:
۱٫ هدف فلسفه مدیریت، ۲٫ گروه هدف، ۳٫ اهداف، ۴٫ ابزارهای مورد نیاز جهت تحقق این اهداف (استادلر و کلیگر، ۲۰۰۰).
در راستای هدف کم کردن هزینه و افزایش سودآوری زنجیره تامین، پژوهشهای بسیاری بر بهبود شبیه سازی ریاضی در کل زنجیره تامین صورت گرفت، همانند مدل کمینه کردن انبار در زنجیره تامین (توماس و گریفین، ۱۹۹۶). تنوع شرایط محیطی کسب و کار و اولویتهای رقابتی، بهویژه در زنجیره تامین بلند و متنوع، بهینهسازی ایدهآل را تقریبا غیرممکن می نماید.
اکثر پژوهشهای اخیر پیرامون مدیریت زنجیره تامین، در جهت داشتن مزیت رقابتی پایدار در بازار امروزی، به این نتیجه رسیده اند که اکثر شرکتها، بهبود اولویتهای رقابتی و اجرای ساختار زنجیره تامین خود را طبق محیط کسب و کار خود انجام می دهند. به عبارت دیگر، برای اکثر شرکتها ساختار زنجیره تامین مناسب باید ارتباط مستقیمی با مشخصه های محیطی کسب و کار، همانند دانش بنیان بودن محیط، ماهیت محصول، مشتریان و رقبا، مشخصه های جغرافیایی، اقتصادی و سیاسی (دی گروت، ۱۹۹۴؛ فاین، ۱۹۹۸؛ رندال، مورگان و مورتون، ۲۰۰۳)، و اولویتهای رقابتی، همانند هزینه کم، سرعت خدمترسانی، انعطافپذیری و کیفیت (هایس و ویلرایت، ۱۹۸۴) داشته باشد.در بلندمدت، مزیت رقابتی سرمایه زنجیره تامین تنها از طریق سرمایهگذاری در فنآوری حاصل نمی شود، بلکه تنها زمانی که بین ساختار زنجیره تامین، اولویتهای رقابتی و مشخصه های محیطی کسب و کار همسویی وجود داشته باشد به دست میآید (دی گروت، ۱۹۹۴؛ فیشر، ۱۹۹۷؛ رندال و دیگران، ۲۰۰۳؛ وارد، دورای، لئونگ و سام، ۱۹۹۵). وجود ناهمسویی بین این مؤلفه ها باعث آشفتگی بین توانایی ها و هدر رفتن منابع می شود. در نتیجه، شرکت بهره کامل از مدیریت زنجیره تامین نخواهد برد.
۲-۱- مبانی نظری
۲-۱-۱- محیط کسب و کار
سازمانها در اصل بر اساس تصورات و دانستنیهای بنیانگذاران، مسئولان و متخصصان آن شکل میگیرد. برای تأسيس هر سازمان و پیشبرد فعالیتهای آن میتوان از طریق فرایندهای نظری سازمان به طراحی و تحلیل پرداخت. با توجه به موانع ادراکی انسان، در بعضی مواقع مشکل شناسایی هویت سازمان پیش می آید. در تبیین محیط سازمان نیز چنین مسئلهای یافت می شود. محیط سازمانها را عموما خود سازمانها به وجود می آورند. سازمانها در چارچوب محیط تصمیمگیری مینمایند؛ از هدفها، مأموریتها، استراتژیها و سیاستهای کلان محیط پیروی میکنند و برای کسب موفقیت به سیاستگذاری روی می آورند.
شناخت و طبقهبندی محیط سرآغاز هر گونه بهرهگیری از منابع و منافع محیطی و توانمند شدن برای تامین تقاضاهای محیطی است. مدیران با تحلیلهای برونی و درونی سازمان می توانند حوزه و قلمرو تصمیمها و برنامهریزیهای سازمان خود را تبیین نمایند. مدیران برای آنکه بتوانند عرضه فرآوردهها و خدمات خود را در راستای نیازهای جامعه و در سطح انتظارات و معیارهای جامعه قرار دهند بایستی درک مناسبی از محیط، ساختار، رفتار متغیرها و طبقهبندی ساز و کارهای محیطی داشتهباشند. به هر حال محیط تنها منبع تامین کننده داده های سازمان و تنها مصرفکننده ستاده های آن است (حمیدی، ۱۳۹۰). محیط مجموعه ای متشکل از شرایط، نیروها، عوامل و مؤلفه های خارجی است که بر عملکرد سازمان اثر میگذارند و سازمان کنترل کمی بر آن ها دارد. (رضاییان، ۱۳۷۷ و رابینز، ۱۳۷۶)
این عوامل نیروهایی را بر سازمان وارد میکند که چنانچه در جهت حرکت سازمان و در برگیرنده منافع بالقوهای برای آن باشد “فرصت”، و چنانچه به صورت بالقوه بازدارنده حرکت سازمان و در برگیرنده زیانهایی برای آن باشد “تهدید” خوانده میشود. منشاء این نیروها شامل: رقبا، تأمینکنندگان، توزیعکنندگان، مشتریان، کارکنان، اتحادیهها، سهامداران و … هستند .برای تبیین عوامل محیطی الگوهای متعددی ارائه شدهاست. یکی از این الگوها، الگوی PEST میباشد که محیط کسب و کار را با چهار گروه عوامل سیاسی (P)[2]، اقتصادی (E)[3]، اجتماعی (S)[4] و فنآوری (T)[5] تعریف میکند .
الگوی پورتر نیز برای محیط پنج گروه از عوامل را پیشنهاد میکند. این گروهها عبارتند از رقبای اصلی، مشتریان، تأمینکنندگان ، تازهواردان به صنعت و کالاهای جایگزین. آندروگرو گروه ششم را با عنوان کالاهای مکمل به این الگو اضافه میکند .