بوش (۱۹۹۸)، بر این باور است که سرمایهگذاران سطح بالای نهادی از طریق نظارت دقیقتر بر رفتار مدیریتی بیشتر از فعالیتهای بازدارنده دولتی یا جمع آوریهای ضمنی و انتشار اطلاعات در بازار سهام انگیزه های مدیران را برای رفتار فرصت طلبانه از آن ها میگیرد. بر طبق این نظریه، سرمایهگذاران نهادی به دلیل این که تمایل به نظارت و هدایت مدیران دارند نقش مهمی در بهبود کیفیت اطلاعات حسابداری ایفا میکنند. بنابرین، مطمئن میشوند که مدیران به جای منافع خود ارزش دراز مدت شرکت را لحاظ میکنند.
کوه[۵۸] (۲۰۰۷)، نشان داد که سرمایهگذاران بلند مدت نهادی مدیریت سود مهاجمانه را کاهش میدهند، در حالی که مالکیت کوتاهمدت تنها به مدیریت سود در بین شرکتهایی که معیار درآمد خود را در نظر میگیرند، می انجامد.
دانگ و تانگ[۵۹] در ۲۰۱۰ اینکه آیا سرمایهگذاران نهادی میتوانند مدیریت سود را مهار کنند یا خیر را بررسی کردند و دریافتند که مشارکتهای سرمایهگذاران نهادی رابطه مثبتی در مدیریت سود داشته و علاوه بر آن این رابطه در شرکتهای دولتی برجستهتر است.(یانهودای و همکاران،۲۰۱۳)
در هر صورت چنین به نظر میرسد که وقتی محیط اطلاعاتی شفافتر باشد، سرمایهگذاران نهادی بلندمدت میتوانند مدیریت سودها را کاهش داده و اطلاعات مالی منتشر شده از طرف این شرکتها میتواند قابل اعتمادتر باشد و کیفیت سود افزایش مییابد.
بخش دوم:پیشینه تحقیق
۲-۶تحقیقات انجام شده در خارج از کشور
نتایج حاصله از تحقیق بالسام[۶۰] و دیگران (۲۰۰۰)، پیرامون تجدید ارزیابی کیفیت سود، حاکی از آن است که سرمایهگذاران نهادی نسبت به سرمایهگذاران فردی، بیشتر قادر به شناسایی و تجزیه سریع اجزای تشکیل دهنده اقلام تعهدی به اجزای اختیاری و غیراختیاری برای ارزیابی مجدد درستی سود گزارش شده میباشند. آن ها نشان دادند که سرمایهگذاران حرفهای نسبت به سرمایهگذاران غیرحرفهای، بیشتر قادر به تشخیص مدیریت سود میباشند، زیرا سرمایهگذاران حرفهای به سایر منابع ارزشمند و به موقع اطلاعات خاص شرکت، دسترسی دارند.
چانگ[۶۱] و همکارانش در ۲۰۰۲ به بررسی رابطه سرمایهگذاران نهادی عمده و مدیریت سود پرداختند و دریافتند سهامداران نهادی عمده، مدیریت را از استفاده در اقلام تعهدی اختیاری افزاینده سود (در هنگامی که مدیریت برای بالا نشان دادن سود انگیزه دارد) بازمیدارد. عکس این موضوع نیز صحیح است؛ یعنی هنگامی که مدیریت برای کمتر نشان دادن سود انگیزه داشته باشد، سرمایهگذاران نهادی عمده، وی را از این کار باز میدارند. همچنین نتایج تحقیق نشان داد که اگر مدیر انگیزهای برای افزایش یا کاهش سود نداشته باشد، سرمایهگذاران نهادی رابطهای با مدیریت سود ندارند و از میان متغیرهای کنترلی متغیرهای جریانات نقدی و اهرم مالی با مدیریت سود رابطه معکوس معنادار و اندازه شرکت با مدیریت سود رابطه مستقیم معنادار داشت.
هسو و کوه[۶۲] (۲۰۰۵) وکوه(۲۰۰۳) طی تحقیقی دریافتند که در استرالیا رابطه بین سرمایهگذاران نهادی و کیفیت گزارشگری تحت تأثیر متغیرهای دیگری همچون اقلام تعهدی اختیاری دوره های قبل، وضعیت نقدینگی شرکت و … قرار دارد، یعنی ممکن است با توجه به عواملی از این دست، سرمایهگذاران نهادی در جهت اعتلای گزارشگری مالی (فرضیه نظارت فعال) یا برعکس، در جهت دستکاری گزارشهای مالی (فرضیه منافع شخصی) حرکت کنند.
فرانسیس[۶۳] و همکاران (۲۰۰۵)، با انجام پژوهشی رابطه بین کیفیت سود و هزینه سرمایه را مورد مطالعه قرار دادند. آن ها دریافتند که کیفیت ضعیف اقلام تعهدی،افزایش ابهام اطلاعات و ریسک سرمایهگذاری و به دنبال آن افزایش هزینه سرمایه را در بر دارد. نتایج این تحقیق نشان داد شرکتهایی که از کیفیت اقلام تعهدی پایینتری برخوردارند، نسبت هزینه بهره به بدهی بهرهبردار آن ها بالاتر و نسبت بدهی(نسبت بدهی به کل داراییها) پایینتر است.
یانگ[۶۴] در ۲۰۰۵ رابطه بین اطلاعات دقیق و مدیریت سود را با بهره گرفتن از مدل نهاد-مشتری مورد بررسی قرار میدهد که بیانگر آن است که پیشبینی اطلاعات میتواند عدم تقارن اطلاعات بین مدیران و صاحبان تجارت را کاهش دهد. مدیران با هزینه دیگری برای پیشبینی آگاهانه اطلاعات نادرست روبرو میشوند، به گونهای که اطلاعات پیشبینی شده مدیران بتواند احتمال مدیریت سود را کاهش دهد.
هانتون[۶۵] و همکاران (۲۰۰۶)، روشهای تجربی را برای بررسی اینکه آیا شفافیت بیشتر سعی در مدیریت سود را کاهش میدهد یا خیر را مورد استفاده قرار دادند. در مطالعهای که شامل ۶۲ مدیرمالی حرفهای و اعضای هیئت مدیره بود تأثیر شفافیت گزارشگری مالی بر افزایش سود جاری و کاهش تلاشهای مدیریت سود را بررسی کردند. آن ها متوجه شدند که شفافیت گزارشگری مالی به صورت معنی داری باعث تعدیل و نه حذف کامل مدیریت سود میشود. یافته های آنان مطابق با باورهای مدیران است. مبنی بر اینکه وقتی رویههای افشا با شفافیت کمتر صورت گیرد، مدیریت سود میتواند منجر به بهبود قیمت سهم شده و به اعتبار گزارشگری مالی خدشهای وارد نمیکند. اما هنگامی که صورتهای مالی شفافیت بیشتری داشته باشند، مدیریت سود به صحت، درستی و اعتبار گزارشگری مالی صدمه وارد میکند.
جو و کیم[۶۶] (۲۰۰۷)، رابطه بین فراخوانی اطلاعات روشن و مدیریت سود و تأثیر این رابطه بر عملکرد را با بهره گرفتن از نمونهای از ارائه سهام فصلی (SEO) مورد آزمایش قرار دادند و متوجه شدند که با شفافیت اطلاعات، کمتر با مشکلات اطلاعاتی مواجه میشوند و این سبب مدیریت سود کمتر و کارایی بیشتر میشود و به عبارتی مدیریت سودها با افزایش درجه عدم تقارن اطلاعات، افزایش مییابد.
بهاتاچارای[۶۷] و همکاران (۲۰۰۸)، با انجام پژوهشی رابطه بین کیفیت سود و عدم تقارن اطلاعاتی در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار نیویورک را مورد مطالعه قرار دادند. آنان دریافتند که با کاهش کیفیت سود، عدم تقارن اطلاعاتی افزایش مییابد. عدم تقارن اطلاعاتی باعث ریسک گزینش نادرست برای تأمین کنندگان نقدینگی میگردد که این امر میتواند باعث کاهش اعلان قیمتها و در نتیجه کاهش نقدینگی گردد. از طرفی آن ها دریافتند که شرکتهایی که دارای کیفیت سود ضعیف میباشند، در هنگام اعلان سود عدم تقارن اطلاعاتی بالاتری را تجربه مینمایند.