در این مدل، افراد خیلی کنترل شده فرض می شود در کنترل واکنشی بالا باشند، در ابراز بیانگرهای هیجانی، خیلی کنترل شده عمل کنند، در تکانشگری ضعیف باشند، در توانایی فعالانهی بازداری رفتار متوسط باشند، در تنظیم فعالانهی توجه ضعیف باشند، در توانایی فعال سازی آگاهانهی رفتار ضعیف هستند. انتظار میرود که آن ها تا حدودی در تنظیم آگاهانهی توجه ضعیف باشند به خاطر اینکه تغییر و تمرکز توجه می تواند برای کاهش هیجانهای منفی مثل ترس مرتبط با رفتار خیلی بازداری شده به کار رود. به خاطر بازداری در موقعیتهای اجتماعی، از چنین افرادی انتظار میرود تا مستعد مشکلات درون نمود باشند( مثل افسردگی، اضطراب، و کناره گیری اجتماعی) و در شایستگی اجتماعی نسبتا ضعیف باشند، به ویژه اگر مستعد تجربه هیجان منفی باشند.به علاوه، این کودکان ممکن است فاقد توانایی آرام شدن و خودانگیختگی در همه موقعیتها- به جز موقعیتهای فامیلی خیلی آشنا- باشند،که این خود موجب کمبود جذابیت اجتماعی و پذیرش همسالان می شود( ایزنبرگ،فیبس،گوتریه و ریزر، ۲۰۰۰ ،به نقل از ایزنبرگ و همکاران،۲۰۰۵).
در مقابل افرادخیلی کنترل شده، افراد کم کنترل شده هستند که فرض می شود در همه انواع کنترل فعالانه ضعیف باشند، این افراد در تکانشگری بالا و در بازداری رفتاری ضعیف هستند. افراد با این سبک کنترل پیشبینی می شود که در شایستگی اجتماعی نسبتا ضعیف باشند و مستعد مشکلات برون نمود مثل پرخاشگری، نافرمانی و رفتاراهای ضداجتماعی باشند( برای مثال بزهکاری).
سرانجام، افراد با کنترل بهینه، پیشبینی می شود که در همه سبکهای مختلف کنترل فعالانه نسبتا بالا باشند. انتظار میرود این افراد سازگاری خوبی داشته باشند، از لحاظ اجتماعی شایسته باشند و در مقابل استرس و ناملایمتی انعطافپذیر باشند، به این دلیل که آن ها عموما رفتارهای خود را در سبکی مبتنی بر هدف در بافت موجود تنظیم میکنند که در عین حال خودانگیخته هم هستند.
به طور خلاصه، در این مدل،سطوح بالای کنترل فعالانه، نه سطوح بالای کنترل واکنشی، مرتبط با سازگاری و شایستگی اجتماعی بهتر در بین کودکان است.حمایتهای پژوهشی زیادی از این ارتباط به دست آمده است:
در شماری از مطالعات صورت گرفته با پیش دبستانیها و کودکان بزرگتر، ظرفیتهای تنظیمی وابسته به هیجان، ارتباط نسبتا بالایی با شایستگی اجتماعی دارند. تواناییهای کودکان برای تعدیل منابع توجه شان،احتمالا منجر به سطوح نسبتا بهینه برانگیختگی هیجانی در بافتهای پراسترس، پردازش دقیق اطلاعات برای فهم علل هیجان، برنامه ریزی مؤثر و انجام عمل متناسب با موقعیت می شود. کودکان پیش دبستانی که از راهبردهای توجهی بیشتری استفاده میکنند در طی تکالیف تاخیری[۱۱۳]،توسط معلمین در شایستگی اجتماعی بالاتر رده بندی شده بودند، و همسالان هم آن ها را محبوبتر از همسالانی که از راهبردهای توجهی کمتری استفاده میکردند رده بندی میکردند(ریور، بلک بورن، بانکرافت و تروپ[۱۱۴]،۱۹۹۹؛فیبس،مارتین، هانیش،آندرز و مادن-دردیچ[۱۱۵]،۲۰۰۳). در مطالعه طولی دیگری، فقدان کودکان در مهارت های تنظیمی( که شاخص های آن کنترل فعالانه ضعیف، کم کنترلی واکنشی بالا[۱۱۶]،و هیجانی شدن منفی بود) شایستگی اجتماعی پایینی را در اواخر کودکی و نوجوانی پیشبینی کرده بود، که پیشبینی کننده کارکرد اجتماعی کم کیفیت در بزرگسالی هم بود(کاسپی،هنری،مکگی،موفیت و سیلوا[۱۱۷]،۱۹۹۵؛به نقل از ایزنبرگ هافان و واقان،۲۰۰۷؛ کاسپی[۱۱۸]،۲۰۰۰). در مطالعه طولی دیگری( میچل و آیدوک،۲۰۰۴)، تأخیر در ارضا[۱۱۹] در سن ۴ یا ۵ سالگی، که ظاهراً ناشی از تنظیم توجه بود، پیشبینی کننده شایستگی اجتماعی در نوجوانی و شایستگیهای اجتماعی و هیجانی در بزرگسالی بود.
این دست از پژوهشها در روشنسازی سازهی شایستگی اجتماعی ارزشمند شناخته میشوند ،چرا که شناسایی فرایندهای خودتنظیمی وابسته به هیجان در سازهی شایستگی اجتماعی خلا موجود در تعریف این سازه را بعد از سالها پر می کند: در تعریف شایستگی اجتماعی شاهد تغییرهای فراوانی بوده ایم، مطالعات پژوهشی از اوایل قرن ۲۰، به دنبال این هستند که شایستگی اجتماعی چه تاثیری در رشد اجتماعی دارد و این تاثیر چگونه ابراز می شود(سمرود-کلیکمن[۱۲۰]،۲۰۰۷). در سیر پژوهشها، آنچه که در ابتدا برای تعریف این سازه ارائه میشد، متوجه تاثیرات هیجان در روابط نبود(دنهام و همکاران،۲۰۰۱):
در دهه ی ۱۹۳۰، پژوهشگران شروع به بررسی گروههای همسالان[۱۲۱] کردند؛ ازجمله اینکه چگونه ویژگیهای کودکان بر موقعیت آن ها در بین افراد گروه تاثیر میگذارد. در دهه ی ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰،پژوهشها نشان دادند که شایستگی اجتماعی کودکان به سلامت ذهنی آن ها در آینده کمک میکند(دادج،۱۹۸۹ ).
نیمه های قرن، پژوهشگران شایستگی اجتماعی را به عنوان مهارتهای حل مسئله[۱۲۲] و راهبردهای به کار گرفته شده در موقعیتهای اجتماعی در نظر گرفتند. و به همین دلیل، شایستگی اجتماعی در قالب اصطلاحات کارکرد اجتماعی مؤثر[۱۲۳] و پردازش اطلاعات مفهوم سازی می شد. در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، جهت پژوهش ها بر تاثیر رفتار کودکان بر روی روابط تمرکز پیدا کرد(دادج و همکاران،۱۹۸۹ ). در تلاش برای فهم اینکه چرا برخی از کودکان مهارتهای اجتماعی را در برخی از تعاملات نشان نمی دهند، بسیاری از پژوهشگران “مدل پردازش اطلاعات اجتماعی[۱۲۴]” را برای تبیین اینکه چه اتفاقهایی در تعاملات اجتماعی می افتد، به کار گرفتند. این مدلها برعواملی همچون چگونه مردم در مورد یکدیگر قضاوت میکنند و چگونه نشانه های اجتماعی را پردازش میکنند تمرکز دارد.آن ها هم چنین به دنبال این هستند که مردم اهداف اجتماعی خود را چگونه انتخاب میکنند، چگونه بهترین پاسخ را انتخاب میکنند(دادج و همکاران،۱۹۸۹ ).
محقق برجسته ی حوزه ی شایستگی اجتماعی در اواسط دهه ی ۱۹۸۰ فرانک گرشمن[۱۲۵] بود.وی سه حوزه ی شایستگی اجتماعی را تعریف کردهاست: رفتار سازگارانه[۱۲۶]، مهارتهای اجتماعی و پذیرش همسالان( پذیرش همسالان اغلب به عنوان شاخص شایستگی اجتماعی اندازه گیری شده است).