گفتار نخست: تاریخچه پدیده روشنفکری
نسل اول روشنفکری تجدیدگرایی ایرانی الگوی دموکراسی را از غرب نگرفت بلکه الگوی دولت متمرکز و خودکامه را گرفت که در سده هیجدهم دارد. همان طور که میدانیم سده های هفدهم و هیجدهم در تاریخ اروپا به عنوان عصر استبداد روشنگرانه شناخته می شود یعنی سیطره حکمرانانی که از قیود قانونی مسیحی و نظارت کلیساها شده و دولتهایی به شدت متمرکز و خودکامه پدید آورده بودند شاخصترین ایشان فردریک کبیر در پروس بود.
این اولین الگوی سیاسی غرب بود که ابتداء در روسیه و سپس در عثمانی و در مرحله بعد در ایران جاذبهی فراوان یافت. اقدامات پطر و کاترین کبیر روسیه به تاثی از همین الگوی اروپای غربی بود بسیاری از اقدامات که دیوان سالاران و رجال تجددگرایی ایرانی در دوران ناصری اوج گرفت و سرانجام در ناکامیهای پس از انقلاب مشروطه در قالب آرمان دیکتاتور مصلح سر بر کشید و به استقرار حکومت پهلوی انجامید.
تفکر لنینی به دلیل گسترش جنبشهای مارکسیستی، این مفهوم از روشنفکری در اروپای غربی و سایر نقاط جهان رواج یافت و در ایران نیز از دوران مشروطیه باب شد. تلقی روسی لنینی از مفهوم روشنفکری در ایران تا به امروز پا برجاست و در گفتمان فکری مطبوعات پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ نیز خودنمایی کرد. در این شیوه نگرش روشنفکری با «اپوزیسیون» و «پیشتاز سیاسی» یکسان انگاشته می شود و به این نیروها سیاسی اطلاق میگردد که خواستار دگرگونی وضع موجود و تحقق آرمانها و ایدهآلهای خود هستند.
روشنفکران گروه های اجتماعی معنی هستند که بر اساس اشتراک در نوع حرفهی خود از سایر گروه های اجتماعی متمایز میشوند. این تعریف برای واژه روشنفکری هیچ نوع موضع گیری سیاسی خاص، ارتجاعی یا مترقی و محافظه کارانه یا انقلابی قائل نیست و این مفهوم را صرفاً بر اساس کارکردهای اجتماعیاش شناسایی و تبیین می کند. در این مفهوم، روشنفکر به اعضای گروه های اجتماعی معینی اطلاق می شود که به حرفه های فکری اشتغال دارند و کارکرد اصلی ایشان آفرینش و تولید فکری و امور مرتبط با این حوزه است. استاد دانشگاه، معلم، دانشجو، روزنامه نگار، نویسنده، ادیب، شاعر فیلسوف، اندیشه پرداز سیاسی، عالم اجتماعی، محقق و غیره همه به عنوان روشنفکر یعنی شاغلین فکری جامعه شناخته میشوند صرف نظر از اینکه دیدگاه و موضع سیاسی ایشان چه باشد. اگر برای روشنفکر کارکرد یا رسالتی قائل شویم باید همان تولید فکری را در نظر بگیریم و اگر دگرگون سازی سیاسی را به عنوان رسالت او فکر کنیم در واقع روشنفکری را با احزاب و نیروهای سیاسی گرفتهایم.
گفتار دوم: مفهوم روشنفکری
آیا تغییر و اصلاح در ساخت و بافت جامعه به دست روشنفکران و نخبگان و از بالا انجام می شود یا بر اثر تحول در زمینه و بستر اجتماعی از پائین؟
در دو سده اخیر برخی روشنفکران ایران میخواستند در ساخت و بافت جامعهای که در برخی موارد در صدد آن قرار میگرفتند اصلاحاتی بکنند و تغییراتی دهند گرچه اینان در وجدان تاریخی توفیقاتی به دست آوردند و نامشان به نیکی بر صحنه روزگار برجا مانده امّا خود قربانی خواسته ها و بستر نامساعد اجتماعی شدند اول سخن اینکه مقوله روشنفکری چیزی نیست که با بیانی چند و نگرش صغار بتوان در مورد آن به کنکاش پرداخت و در واقع سوق دادن ذهیت افراد به این مسئله کاری پس دشوار بوده و همت بلندی را میطلبد، امّا آن مفهومی را که در مرحله اول از کلمه روشنفکری استعمال می شود دسته و گروه خاصی را در بر میگیرد که در هر صورت خودی و بیخودی پیشرفت و توسعه را به همراه خواهد داشت، حال هر کدام با شرایط خاص خودش.
روشنفکری (انتلی گنسیا) نخستین بار در روسیه و در قرن ۱۹ به کار رفته بود، این تعبیر درباره کسانی که به کار میرفته که از دانشگاه خارج شده و در محیط بیرون فرهنگ و معارف غربی را درس میدادند، این افراد دسته اندکی بودند و طرز تفکر علمی و آزادیخواهانه داشته و مردم را به سوی انقلاب سوق میدادند. انقلابی که در اینجا مدنظر روشنفکران بوده به معنی بازگشت به شرایط مطلوب زندگی نه انقلاب به معنی پیوی و ویرانی و آشوب. در یک سدهی اخیر بارها روشنفکرانی در ایران پدیدار شده به روشنفکری پرداخته که در بسیاری از موارد به علّت ناآگاهی مردم در جامعه کاری از پیش نبرده و در دام حکومتها گرفتار آمدهاند ولی آنچه در اینجا قابل تأمل میباشد برخورد اقشار مختلف جامعه با اینگونه افراد و اشخاص میباشد. گروه اول در برخورد با روشنفکران افرادی انحصارطلب و خودکامه تشکیل می دهند که به علّت ناتواناییهایی که در زمینه های مختلف فکری و استدلالی و کاستیهایی که در مقابل روشنفکران عصر خود داشتند اقدام به تخریب آن ها نمودند که در خیلی موارد روشنفکران را تا حد مرگ نیز همراهی کردند. اینگونه افراد خودکامه گرا با بهره گرفتن از احساسات و تعصبات ملّی و مذهبی مردم نسبت به اینگونه افراد بدبینی کرده اند که البته در عصر حاضر توفیقات کمی را به دست آوردهاند. ناتوانی این افراد باعث شده است تکذیب افکار عمومی و با چسباندن مارک ضددینی و ملّی و اعمال غیرخودی و در خدمت بیگانه آن ها را منزوی و از بستر جامعه دور سازند.
دسته دوم، آنهایی که به علت گرفتاری به عوامیت و جهل، از درک روشنفکران غافل هستند جوهر وجودی این افراد را ندارند اینگونه گروه های عوام هم خود را در آتش جهل میسوزانند و هم دیگران را البته این ناآگاهی نیز برگرفته از خفگان و تاریکخانه اشباح دولتی میباشد.
دسته سوم؛ فرمانروایان و حاکمان میباشند که هر کجا روشنفکری را بر منافع خود مضر بداند سرکوب و هر کجا به نفع خود بدانند معروف میکنند ولی در کل حکومتیها روشنفکری را بر نمیتابند و آن را در هر شکلی باشند به زعم خود نمیدانند. در یک سدهی اخیر کمتر در ایران روشنفکران غیرخودی روئیده و از ریشه خودی آب غیرخودی را نوشیدهاند در این مورد میتوان به روشنفکرانی اشاره کرد که در دوره بعد از مشروطه به دست بیگانگان پرورش یافته و با تجددگرایی مفرط سعی در گمراهی نهضت مشروطه را داشتند. تفکر اینگونه افراد هر چند روشن و مبیّن جامعه مدنی و دینی بود ولی پیش ساخته ذهن غربیان و جایگزینی تفکر نو و بدیع ایرانی گذشته و روشنفکر ایرانی را مرغوب خود سازد که این پدیده تا آخر حکومت رضاخان ادامه داشت هر چند از این دوران افرادی همچون سیدجمال الدین اسدآبادی، ملک الشعرای بهار و … وجود داشتند.