هر کسی عادت دارد که نوازش های خاصی را بگیریم، ولی به خاطر معمول و آشنا بودن این نوازشآموزشها ممکن است آن ها را کم ارزش و یا بی ارزش بدانیم. در این صورت ممکن است که به صورتی پنهانی مایل باشیم نوازشهای دیگری را بگیریم که به ندرت آن ها را دریافت میکنیم(هارپر، ۲۰۰۰).
در اصطلاح تحلیل رفتار متقابل گفته می وشد که هر کس دارای یک “بهره نوازشی از پیش تعین شده”است. اصطلاح “نوازشهای متفاوت” به شکل دیگری این مطلب را بیان میکند. به همین دلیل است که ما نمی توانیم کیفیت نوازشی را به صورت عینی اندازه گیری کنیم. زیرا که نوازشی با کیفیت بالا برای شما ممکن است برای من نوازشی با کیفیت پایین باشد. پس دادن نوازشی که گرفتن آن برای شما بسیار لذت بخش است به دیگران، لزوماًً برای آن ها لذت بخش نیست. هنگامی که یک نفر نوازشی را میگیرد که در خور “بهره نوازشی ازپیش تعیین شده” او نیست. احتمال میرود که این شخص چنین نوازشهایی را انکار و یا تحقیر کند(فرید، ترجمه عظیمی، ۱۳۸۲).
اقتصاد نوازش
کلاوداشتاینر[۳۴] بر این باور است که همه ما در دوران کودکی تحت تلقین و آموزش والدینمان در مورد پنج قانون محدود کننده و بازدارنده درمورد گرفتن و دادن نوازش قرار گرفتهایم.
۱- وقتی که می توانی نوازش بدهی، از دادن نوازش خودداری کن.
۲- وقتی که به نوازش احتیاج داری، آن را طلب مکن.
۳- وقتی که نوازش میخواهی، اگر هم به تو بدهند آن را نپذیر.
۴- وقتی که نوازش نمیخواهی آن را ترک مکن(اگر نوازشی ناسالم و مضر به سوی شما آمد آن را طرد نکن و بپذیر).
۵- به خودت نوازش نده.
این پنج قانون فوق روی هم رفته اساس آن نظریه ای است که اشتاینر آن را اقتصاد نوازش می نامد و ما به عنوان افراد بزرگسال هنوز ناآگاهانه از آن ها پیروی میکنیم. در نتیجه ممکن است زندگی خودمان را به نوعی در محرومیت از نوازش بگذرانیم. اشتاینر بر این موضوع تأکید دارد که برای تقویت و ثبات آگاهی، خودانگیختگی و صمیمت ما باید آموزش های اولیه محدود کننده ای را که والدینمان در مورد گرفتن و دادن نوازش به ما تحمیل کردند، از خود دور کنیم و به جای آن به این آگاهی دست یابیم که نوازش ها در سطحی نامحدود در اختیار ما قرار دارند. ما هر موقع که بخواهیم میتوانیم نوازش بدهیم. مهم نیست که چقدر نوازش بدهیم، زیرا که آن ها هرگز تمام نمی شوند. وقتی که ما نوازش میخواهیم میتوانیم آزادانه آن را طلب کنیم و وقتی که نوازشی به ما داده می شود میتوانیم آن را بگیریم. اگر نوازشی که به ما داده شده دوست نداریم میتوانیم صراحتاً آن را نپذیریم و نیز میتوانیم از نوازش دادن به خودمان لذتی بیکران ببریم(برن، به نقل از ترکان، ۱۳۸۵).
نوازش خواستن
افسانه ای اسطوره ای در مورد نوازش وجود دارد که تقریباً همه ما آن را آموخته ایم. این افسانه میگوید: نوازشهایی را که طلب میکنید بیارزش هستند. ولی واقعیت چنین است که: «نوازشهایی را که شما با طلب کردن به دست می آورید، به اندازه نوازشهایی که بدون طلب کردن به دست می آورید، ارزشمند هستند.» اگر دوست داردی در آغوش گرفته شوید آن را طلب کنید و به دست آورید. این به همان اندازه خوب است که این آغوش را با صبر کردن و امیدوار بودن به دست آورید. شاید شما اعتراض کنید که:«ولی اگر من این نوازش را طلب کنم، شخص مقابل ممکن است فقط برای این کار که مرا راضی کند و نرنجاند این کار را بکند.» اگر با “بالغ” خود ارزیابی کنیم می بینیم که امکان چنین چیزی وجود دارد. درعین حال همین نوازش ممکن است بار عاطفی صمیمانهای داشته باشد و باعث صمیمت شما با طرف مقابلتان گردد. امکان قوی دیگری وجود دارد که دیگران دوست دارند به شما نوازش دهند، ولی “والد” درون آن ها اخطار میکند که«نوازش نده». شما همیشه این اختیار را دارید که می بینید آیا نوازشهای طرف مقابل اصیل و صادقانه است یا خیر. اگر نوازشهای اصیل و صادقانه نباشند، شما در مقابل خود انتخابهای دیگری دارد. در هر صورت می توانید انتخاب کنید که نوازش را بگیرند و یا این که نوازش های دروغین آن ها را رد کنید و تقاضای نوازشی خالصانه از همان شخص و یا شخص دیگر بنمایید(جونز و استوارت، ۱۹۴۰، ترجمه دادگستر، ۱۳۷۴).
به دست آوردن نوازش از نظر سلامتی جسمی و فکری بسیار حیاتی است وهمه آدم ها برای آنکه سالم و خوشحال باشند، هر روز به آن احتیاج دارند. و این یک راز است که:«همه به نوازش علاقه دارند. پس هرچه بیشتر نوازش به دست میآورید!»(فرید، ۱۳۸۴).
تحلیل رفتار متقابل به عنوان نظریه شخصیت تصویری از ساختار روان شناختی انسانها به ما ارائه میدهد. بدین منظور از یک الگوی سه بخشی به عنوان الگوی حالات نفسانی خود استفاده میکند. همین الگوی شخصیتی به ما کمک میکند تا دریابیم انسان ها چگونه عمل و رفتار میکنند و این که چگونه شخصیت خود را در قالب رفتارهایشان آشکار میسازند. تحلیل رفتار متقابل همچنین نظریه ای برای ارتباطات فراهم میآورد (جونز و استوارت، ۱۹۴۰، ترجمه دادگستر، ۱۳۷۴).
برن به سه نوع حالت نفسانی اعتقاد دارد که عبارتند از روان بیرونی[۳۵]، روان نو[۳۶]و روان باستانی[۳۷]. روان بیرونی به شیوه ای تقلیدی و قضاوتی شکل میگیرد و در صدد است که مجموعه هایی از معیارها و ملاک های اکتسابی را به اجرا درآورد. روان نو عمدتاًً به دسته بندی کردن اطلاعات تمایل دارد و نیز به پردازش[۳۸] و بایگانی این اطلاعات بر اساس تجربیات قبلی علاقمند است. روان باستانی تمایل دارد که بر اساس تفکری مبرا از منطق و ادراک هایی که به طور ضعیفی از هم متمایز و یا تحریف شدهاند، به طور ناگهانی و ناآگاهانه تری، واکنش نشان دهد. برن تجلیات این سه حالت نفسانی را تحت عنوان حالت های من معرفی میکند. حالت های “من” سه گانه او عبارتند از “حالت من والدینی”[۳۹](یا والد)، “حالت من بالغ[۴۰]” (یا بالغ) و “حالت من کودکی[۴۱]” (یا کودک). منظور از حالت “من” است که به حالاتی از ذهن و طرح های رفتاری مربوط به آن ها، آن طوری که در طبیعت انسان رخ میدهند، اشاره کنیم. به عبارت دیگر، حالت “من” انعکاسی از وقایع ثبت شده گذشته است (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۰).