از آنچه گذشت، روشن شد هر سه طایفهی یهودی که با مسلمانان درگیر شدند با پیامبر به عنوان رئیس دولت مدینه، پیمان عدم تعرض داشتند.
تلاش برای صلح با یهودیان خیبر
یکی از حرکتهای پیامبر در سال ششم قمری که به سریه شهرت یافت، اعزام عبدالله بن رواحه همراه گروهی از مسلمانان به خیبر است. بیشتر مورخان این حرکت را به نام سریه ثبت کرده، میگویند: «پیامبر، عبدالله را برای کشتن اسیر بن رزام به خیبر فرستاد»؛[۶۰] اما دلایل و شواهد حاکی از آن است که این حرکت برای کشتن این چهره یهودی نبوده بلکه پیامبر این گروه را با هدف برقراری صلح با یهود خیبر و گفتگو با بزرگ آنان (اسیر بن رزام) فرستاده است؛[۶۱] ولی به طور اتفاقی به کشته شدن وی منجر شده است. در آغاز، به دلایلی که نشان می دهد حرکت عبدالله برای ترور اسیر نبوده، توجه می کنیم و سپس به شواهدی که برصلحآمیز بودن این حرکت وجود دارد، خواهیم پرداخت.
۱ـ در تمامی ترورهایی که از سوی یاران پیامبر انجام شد، دستور یا اجازه رسول خدا گزارش شده است. ایشان درباره ابوسفیان[۶۲] و ابن نبیح هذلی[۶۳] دستور داد; در مورد عصماء،[۶۴] ابو عفک و کعب بن اشرف فرمود: «کیست که شر او را کم کند؟» و درباره ابو رافع هم اجازه داد. اما در بارهی کشتن اسیر، هیچ گونه فرمان یا اجازهای از پیامبر نیست. تنها مطلبی که گفته شده اینکه واقدی از عبدالله بن انیس چنین روایت کرده: «پیامبر به من فرمود اسیر را نبینم یعنی او را بکش»؛[۶۵] ولی این مطلب ـ گذشته از اینکه با دیگر بخشهای این گزارش سازگاری ندارد و در سیرهی ابن هشام نیامده ـ به خاطر اینکه فضیلتی برای ابن انیس به شمار می آید با تردید جدی روبهروست؛ زیرا بخشی از گزارشهایی که واقدی از او نقل کرده، بسیار غیر معقول و افسانهای است و به نظر میرسد ساخته داستان سرایان یا کسانی است که در صدد جعل فضایل برای عبدالله انیس بوده اند; مثلا در گزارش قتل ابن نبیح هذلی، واقدی از همین شخص که مامور کشتن هذلی بوده نقل کرده که پس از کشتن او، سرش را برداشته در غاری پنهان شدم. گروهی در تعقیب من بودند اما عنکبوتی بر در غار تاری تنید و آنان مرا ندیدند. یکی از آن ها کفشها و ظرف آبش را نزدیک غار گذاشت تا قضای حاجت کند. من که پا برهنه و تشنه بودم، کفشها و آب را برداشته شبها راه پیمودم تا به مدینه رسیدم. پیامبر بر منبر مرا دید و دعایم کرد. آنگاه عصایی به من داد و فرمود در بهشت بر این تکیه کن که عصا به دستان در بهشت کم هستند.[۶۶] در سریه قتل ابو رافع نیز عبدالله بن انیس گفت: «من او را کشتم و پیامبر هم گفته مرا تصدیق کرد.»[۶۷] در جنگ خیبر نیز عنایاتی از پیامبر درباره او گزارش شده است.[۶۸] این در حالی است که شرح حال نویسان درباره این یار پیامبر اختلاف نظر دارند و گزارشهای ضد و نقیضی درباره او وجود دارد.[۶۹] از این رو گزارش ابنانیس که در آن از اشاره پیامبر به کشتن اسیر سخن به میان آمده، درست نیست؛ زیرا با بخشهای دیگر گزارش این رویداد هم منافات دارد.
۲ـ در منابع تاریخی تأکید شده که همه ترورها در شب، بدون اطلاع اطرفیان و به صورت ناگهانی ـ همانگونه که قاعده ترور است ـ انجام شده؛ ولی وقتی یاران پیامبر نزد اسیر رفتند از او امان گرفتند و او هم از ایشان امان گرفت. از مجموع گزارشها نیز پیدا است که این حرکت در روز انجام شده و هیچ شباهتی به سریههایی که برای کشتن شورشیان انجام میشده، ندارد.
۳ـ در سریههایی که پیامبر برای کشتن مفسدان اعزام کرده، اگر سخنی رد و بدل شده، برای فریب آن طرف بوده است. درباره کعب بن اشرف و ابورافع، یاران رسول خدا به دروغ گفتند برای گرفتن خوار و بار آمده اند. عبدالله بن انیس هم به ابن نبیح هذلی گفت آمده برای دشمنی با محمد با او همراهی کند؛ اما در داستان اسیر سخن یاران پیامبر که گفتند: «اگر با ما بیایی پیامبر به تو نیکی می کند و تو را ریاست می دهد» به حیله و فریب شباهتی ندارد؛ زیرا اگر بنا بر حیله بود، به گونهای دیگر عمل می کردند و قلعههای خیبر مانع آنان نبود؛ سینفر هم لازم نبود؛ زیرا پیشتر از آن، ابورافع را پنج نفر، شبانه، در همان قلعههای خیبر کشته بودند.
۴ـ دقت در واژه هایی که در گزارش این رویداد به کار رفته بخوبی گواهی می دهد که هدف از این حرکت، ترور اسیر نبوده، بلکه پایانش به کشتن او و یهودیان همراهش انجامیده است. ابناسحاق در گزارش کوتاه خود میگوید: «این یکی از حرکتهای عبدالله رواحه بود که در آن یسیر کشته شد»؛[۷۰] و برخلاف دیگر مورخان که حرکت عبدالله بن رواحه را از آغاز به منظور کشتن اسیر نوشتهاند، تعبیر دیگری به کار میبرد. واژه دیگر، پشیمانی در میان راه است که ابن هشام و واقدی میگویند اسیر در میان راه پشیمان شد. بلاذری هم میگوید: «اسیر با عبدالله بن رواحه بیرون آمد و آهنگ پیامبر کرد ولی در میان راه قصد کشتن ابنرواحه را نمود که ابن انیس او را کشت».[۷۱] مورد دیگر این است که وقتی یاران رسول خدا به اسیر گفتند: «پیامبر ما را فرستاده تا نزد او برویم و تو را بر خیبر بگمارد»، مشاوران، با رفتن او به مدینه مخالفت کردند و اسیر گفت: «ما از جنگ خسته شدهایم.»
چنانکه گفته شد، به نظر نمیرسد یاران پیامبر پیشنهاد ریاست را به دروغ و برای فریب به اسیر گفته باشند و به نظر نمیرسد کسی مانند او که فرمانده نظامی خیبر به شمار میرفت، به این سادگی فریب خورده باشد. این کلمات، نشان میدهد عبدالله بن رواحه برای کشتن اسیر نیامده بود بلکه برای بردن او به مدینه آمده بود و اسیر هم ـ که ترور دوستان یهودی خود را فراموش نکرده بود ـ موقعیت را برای همراهی با مسلمانان مناسب و به صلاح خود دیده که چنین کرده است.
۵ـ در سریههایی که پیامبر برای کشتن دشمنان اسلام فرستاده، یک نفر (در چهار مورد) و یا پنج نفر (در دو مورد) بیشتر نفرستاده؛ ولی همراهان عبدالله رواحه در این حرکت، سی نفر گزارش شدهاند.
با آنچه گذشت، روشن شد که داستان اعزام فرزند رواحه از سوی پیامبر به خیبر، آنگونه که شهرت یافته، با هدف کشتن اسیر و همراهان یهودیاش نبوده بلکه این، سفری سیاسی به منظور گفتگو برای صلح با خیبریان بوده است؛[۷۲] ولی چون سرانجام این سفر، کشته شدن اسیر یهودی بوده، اینگونه درتاریخ مشهور شده که این حرکت، سریهای برای کشتن اسیر و یارانش بوده است.[۷۳]