همچنین این دو محقق مدعی بودند که ابعاد نظریه سیستم بازداری- فعال ساز رفتاری گری، مانند ابعاد نظریه آیزنگ بر هم مخالف نیستند زیرا سیستم بازداری رفتاری با ابعاد متعددی از جمله روان گسسته گرایی، روان آزرده گرایی و برونگرایی پرسشنامه شخصیتی آیزنگ همبستگی دارد.
گمز و گمز[۳۶] (۲۰۰۲)، در مطالعه خود بر روی این دو نظریه به این نتیجه رسیدند که سیستم بازداری رفتاری همبستگی مثبتی با روان آزرده گرایی و رابطه ای منفی با برونگرایی دارد، در حالی که سیستم فعال ساز رفتاری کاملاً برعکس، همبستگی منفی با روان آزرده گرایی و همبستگی مثبت با برونگرایی دارد. این یافته منطبق با نظریه است.
۲-۴ مکانیزم های مغزی پاداش و تنبیه/ بازداری- فعال ساز رفتاری
زمینه بررسی های نوروفیزیولوژیک انگیزش، با آزمایش های جیمز والدز[۳۷] (۱۹۶۵؛ به نقل از گری، ۱۹۷۲)، در آمریکا رشد چشمگیری یافت. در آزمایشات وی، الکترودهایی در مناطق مختلف مغز حیوان قرار داده می شد و حیوان میتوانست با فشار دادن یک اهرم جریان الکتریکی خفیفی را در مغز خود ایجاد کند یا جریانی را که آزمایشگر از طریق الکترود به مغز او ارسال میکرد قطع نماید. نتایج این بررسی ها نشان داد که قرار گرفتن الکترود در مناطق ویژه ای، موجب می شود که حیوان ساعت ها مغز خود را در معرض تحریک الکتریکی قرار داده و لذت ببرد، و از سوی دیگر قرار گرفتن الکترود در مناطق دیگر، با گرایش حیوان به قطع جریان الکتریکی همراه بود. فرضیه منطقی برگرفته از این یافته ها چنین بود که در مغز دو نظام انگیزشی متفاوت پاداش و تنبیه وجود دارد که منجر به بازداری و فعال سازی رفتار حیوان میگردد.
فرض بر این است که نظام انگیزشی پاداش و فعالیت آن با حالات عاطفی مثبت و فعالیت نظام انگیزشی تنبیه با حالات عاطفی منفی همراه است حال اگر قوانین شرطی سازی را در نظر بیاوریم، باید بپذیریم محرک هایی که قبل از وقوع یک پاداش میآیند، ظرفیت فعال سازی مکانیزم مغزی پاداش را به دست می آورند و هرچه این محرک ها، از لحاظ زمانی به محرک ذاتی پاداش نزدیکتر باشند، ظرفیت کسب شده قویتر خواهد بود. مکانیزم پاداش از طریق ارتباط هایی که با سیستم حرکتی دارد(یعنی بخشهایی از مغز که فرمانها را به اندامها ارسال می نمایند)، در جهت بیشینه ساختن این تحریک های پاداش دهنده شرطی یا ثانوی عمل میکند. بدین ترتیب در محیطی که در آن توالی محرک ها با نظمی خاص جریان دارد، می توان ارگانیزم را در جهت محرک ذاتی پاداش هدایت کرد. در واقع می توان مکانیزم پاداش را مانند ردیاب یک موشک هدایت شونده در نظر گرفت که یک شیب حرارتی را هدف قرار داده و به سمت آن حرکت میکند (گری، ۱۹۷۲).
محرک هایی که به شکل نظامدار قبل از تنبیه میآیند، از طریق شرطی سازی، ظرفیت فعال نمودن مکانیزم مغزی تنبیه را کسب میکنند. هرچه این محرکها به محرکهای ذاتی تنبیه نزدیکتر باشند، این ظرفیت قویتر خواهد بود، ساختار مکانیزم تنبیه به گونه ای است که از طریق ارتباطاتش با سیستم حرکتی، در جهت کمینه ساختن درونشدهایش عمل میکند؛ این عمل را از طریق متوقف ساختن رفتار صورت میدهد و به عبارت دیگر، این یک مکانیزم اجتناب فعل پذیر است که به سیستم حرکتی، فرمان توقف(بازداری) میدهد.
مکانیزم پاداش یک مکانیزم پس خوراند مثبت و مکانیزم تنبیه یک مکانیزم پس خوراند منفی است. نظام انگیزشی خوشایند یک نظام انگیزشی انرژی دهنده و جهت دهنده رفتار است. به عبارت دیگر هم مسئولیت فعال ساختن رفتار برای موقعیت های پاداش روی آورد ساده را برعهده دارد و هم مسئول موقعیت های اجتناب فعال است که در آن ارگانیزم برای اجتناب از تنبیه باید پاسخ مناسبی ارائه دهد. بنابرین، برچسب های هیجانی که برای این دو حالت خوشایند به کار میروند عبارتند: از امید برای مقوله روی آورد به پاداش و آسودگی برای اجتناب فعال از تنبیه. اگر به نظام انگیزش آزارنده بپردازیم، باید بگوییم که کنش آن بازداری رفتار برانگیخته شده، در شرایطی است که علامت ها یا محرک های شرطی خاصی موجود باشند و نشان دهند که ارائه پاسخ، پیامدهای منفی خواهد داشت. خاموشی، در الگوهای پاداش- یادگیری ساده و اجتناب فعل پذیر، در الگوهای تعارض روی آورد- اجتناب دو نمونه مهم از کنشهای این سیستم است. در الگوی خاموشی، ناکامی به منزله حالت آزارنده ای است که در پی عدم وقوع پاداش مورد انتظار پدید میآید. علامت هایی که فقدان پاداش مورد انتظار را پیشبینی میکنند، یعنی محرک های شرایط ناکام کننده، فقدان پاداش- نظام انگیزشی آزارنده را فعال میکنند و متعاقب آن بازداری رفتار روی آورد، حاصل می شود. در الگوی اجتناب فعل پذیر نیز، رفتار روی آورد(که با نوعی پاداش برانگیخته شده) در پاسخ به علامت ها یا محرک های شرطی تنبیه که ترس یا اضطراب را ایجاد میکنند، بازداری می شود در اینجا نیز فرض بر این است که ناکامی، ترس و اضطراب، به فعال سازی ساختار عصب- فیزیولوژیکی واحدی مربوط میشوند(گری، ۱۹۸۷).
گری اشاره می کند که در مطالعاتی که در مورد حیوانات انجام داده است، مشخص شده که حیوانات به محرک های آزارنده شرطی و غیرشرطی به شکل متفاوتی پاسخ میدهند. حیوان در پاسخ به ضربه الکتریکی دردناک، افزایش فعالیت نشان میدهد(برای مثال می دود، می پرد و به سمت هدف مناسب حمله ور می شود). در حالی که، در پاسخ به محرکی که با ضربه الکتریکی همخوانی دارد، به احتمال زیاد در یک جا خشکش زده و متوقف می ماند (گری، ۱۹۷۲).
۲-۵ خود کنترلی
مفهوم خودکنترلی[۳۸]، به شکل های بسیاری در سراسر تاریخ بشر ظاهر شده است. تراژدی های یونان باستان، آکنده از پندارههای درماندگی بشر در برابر خدایان و یا سرنوشت بود. نمایشنامههای شکسپیر، هم نمایشگر سرنوشت محزون از پیش تعیین شده، و هم نمایانگر ارادهی آزاد است. فیلسوفان، با مفهوم هستهی کنترل تحت عنوان جبرگرایی در برابر ارادهی آزاد، دست به گریبان بودهاند. جامعه شناسان آن را به عنوان خودمختاری در برابر خود بیگانگی و یا ناتوانی نام بردهاند و روانشناسان از آن به عنوان رفتارگرایی در برابر ذهن گرایی نام برده اند. نیچه[۳۹] ، قدرت را مهمترین پدیده روانشناختی نامیده است و آدلر[۴۰] در نظام روانشناسی فردی خود بیان کردهاست که مبارزه کردن برای کنترل شخص بر سرنوشت خود، مهمترین انگیزش است و هر شخص بدون احساس چنین کنترلی دچار عقدهی حقارت، خواهد بود و ممکن است درصدد جبران بیش از حد تلاشهای خود برای رسیدن به حس کنترل یا غلبه باشد. همهی این ها به عقیدهی ساموئل بال[۴۱] (۱۹۹۴؛ به نقل از راتر، ۱۹۶۶)، مبین ریشههای تاریخی و نظری هستهی کنترل میباشد. با این وجود سازهی خود کنترلی را نخستین بار فارز[۴۲] (۱۹۵۷؛ به نقل از راتر، ۱۹۶۶) و راتر[۴۳] (۱۹۶۶) به شیوهی علمی وارد واژگان روانشناختی کردند. این سازه، در مطالعات مربوط به انگیزش، به گونه فزایندهای اهمیت نظری و علمی به دست آورده است. سازه خود کنترلی ریشه در نظریهی یادگیری اجتماعی دارد. در این نظریه، تقویت به عنوان تعیین کنندهی رفتار شناخته شده است و ادراک فرد در مورد منبع این تقویت عنصری اساسی در تعیین رفتار است. به عبارت دیگر، به عقیدهی راتر ادراک فرد از تقویت (پاداش یا تنبیه)، یک ویژگی دو ارزشی را به وجود میآورد. بدین معنی که در هر رفتاری این دو ارزش (دو قطب) نمیتواند با هم وجود داشته باشند. این متغیر دو قطبی خود کنترلی درونی در مقابل خود کنترلی بیرونی است.