«معنویت سالم» از نظر وون خاص آزادی فرد، استقلال، عزّت نفس و نیز مسئولیت اجتماعی اوست. معنویت سالم انسانیت را انکار نمیکند و به منع یا انکار احساسات نمیپردازد. به نظر وی، معنویت سالم بالقوّه در هر کس وجود دارد(کریمی، ۱۳۷۵). معنویت سالم در تجارب ریشه دارد و میتواند شامل ویژگیهای ذیل باشد: اصالت، رها کردن گذشته، مواجه شدن با هراسها، بینشها، بخششها، عشق و همدردی، جامعهپذیری، آگاه بودن، صلح، و آزادی(کشمیری و عرب احمدی، ۱۳۸۷).
ایمونز بیان میکند که «معنویت» جستوجویی برای یافتن عناصر مقدّس، معنایابی، هشیاری بالا و تعالی است .آبرهام مازلو نیز معنویت را از مهمترین عناصر نگرش انسانگرایانه دانسته است. مازلو معتقد بود: «معنویت» مسئولیتی عمومی است که بر دوش همه افراد بشر است. ویاعتقاد داشت: تجارب معنوی، ما را از ساحت آگاهی متعارف به ساحت برتری از هستی منتقل میکند و به ما امکان میدهد تا ارزشهای متعالی خود، مانند حقیقت، زیبایی، هنر و عشق را، که مازلو «ارزشهای وجودی» مینامد، معنا کند.
برخی از روانشناسان «معنویت» را به عنوان تلاش دایم بشر برای پاسخ دادن به چراهای زندگی تعریف کردهاند. به عبارت واضح تر، استفاده بهینه از قوّه خلّاقیت و کنجکاوی برای یافتن دلایل موجود مرتبط با زنده ماندن و زندگی کردن و در نتیجه، رشد و تکامل، بخش مهمی از معنویت است. در نتیجه، میتوان گفت: رشد معنوی از زمانی آغاز میشود که کودک به دنبال دلیل میگردد و درباره پدیدههای موجود در اطراف خود، سؤال میکند.
«معنویت» از دیدگاه غباری بناب و همکاران او عبارت است از: ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در زمینه گذشتن از پیچ و خمهای زندگی و تنظیم زندگی شخصی بر مبنای ارتباط با وجود متعالی و درک حضور دایمی وجود متعالی در هستی معنادار، سازمانیافته و جهتدار الوهی.
از دیدگاه قرآن و اسلام نیز «معنویت» تعریف ویژه و بخصوصی دارد: نگاه دین اسلام به انسان آن است که او برای تأمین هدفی خاص، به این عالم پا نهاده است که آن هدف با رفتار و اراده خود او حاصل میشود. هر فکر، اعتقاد و رفتاری، حتی تصور ذهنی، اثر خارجی و واقعی دارد که آدمی را به سویی میبرد. به طور کلی، در اسلام معنویت عبارت است از: درک ارتباط با وجودی متعالی که به کمک عمل به برنامه ای ویژه در مدت زندگی برکره زمین، حاصل شده و روز به روز شدت یافته، از او وجودی خاص میسازد که در عالم هستی، مطلوبیت ذاتی دارد و با یاد خدا تجلّی مییابد(کلانتری، ۱۳۸۶)
جامی با مروری جامع بر متون اسلامی، مؤلّفههای ایمان و معنویت را تشریح کردهاست. مهمترین این مؤلّفه عبارت است از: توانایی در تشخیص معنای زندگی؛ مرگ و حوادث مربوط به حیات، نشور و مرگ؛ تشخیص قوام هستی و روابط بین فردی بر فضیلت عدالت انسانی؛ تشخیص فرایند رشد معنوی و تنظیم عوامل درونی و بیرونی در جهت رشد بهینه این فرایند معنوی؛ تشخیص الگوهای معنوی و تنظیم رفتار بر مبنای الگوی معنوی؛ همچنین توانایی درک حضور خداوند در زندگی روزمرّه و درک زیباییهای هنری و طبیعی و ایجاد حس قدردانی و تشکر(مطهری، ۱۳۸۷).
عوامل مؤثر در معنویت، که در متون اسلامی «تقوا و پرهیزگاری» قلمداد شده است، به همراه تمرینات روزمرّه از قبیل تفکر در خلقت، اندیشه در آفاق و انفس، روزهداری، عبادات، خواندن قرآن، تدبّر صادقانه در آیات آن میتواند نقش اساسی در تقویت معنویت داشته باشد(نارویی نصرتی، ۱۳۹۰).
با در نظر گرفتن تعاریف مطرح شده، میتوان به وجوه اشتراک بسیاری در بین تمامی تعاریف دست یافت که از آن جمله، میتوان به نکات کلیدی ذیل اشاره کرد:
۱٫ اعتقاد به وجودی متعالی و درک حضور او و برقراری ارتباط با او؛
۲٫ تلاش برای پاسخ به چراها و یافتن معنا و هدف در زندگی؛
۳٫ توجه و درک پدیدههای فرا مادی؛
۴٫ هشیاری بالا وآگاهی نسبت به خود و محیط اطراف و تلاش برای رسیدن به خودشناسی؛
۵٫ قرارگرفتن در یک فرایند رشد و تکامل که احتمالاً از اوایل کودکی آغاز میشود.
در نهایت، دیدگاهی که از همه جامعتر است و تمامی وجوه اشتراک با دیدگاههای دیگر را دربر میگیرد و در کنار آن بهترین شیوه های عملی برای قرار گرفتن در مسیر رشد معنوی و رسیدن به تعالی را مطرح میکند، دیدگاه ارائه شده توسط قرآن و دین مبین اسلام است بر اساس آیاتی از قرآن، که در زمینه آفرینش خاص انسان است (برای مثال، آیات ۳۰ـ۳۳ سوره «بقره» و آیه ۳۰ سوره «روم»: (پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده) و روایاتی از ائمّه اطهار(ع) که میفرمایند: «خدا انسانها را چنین آفرید که او را بشناسند و بدانند جز او پروردگارى نیست» و یا «خداى متعال همه انسانها را بر اساس توحید آفریده است»)، میتوان به این نتیجه رسید که همه انسانها دارای گرایشهای معنوی بالقوّهای هستند که خاص نوع انسان و ملاک برتری او بر دیگر موجودات است(مطهری، ۱۳۷۵).